سازگاری مطلوب با آسیبهای نخاعی
|
www.isaarsci.ir |
|
|
|
وقتی که اولين بار به شما بگويند که ضايعه نخاعی داريد، چه فکری خواهيد کرد؟ درآن لحظه ممکن است شما به خانواده خود، درآمد، کار، وضعيت مسائل جنسی و بسياری چيزهای ديگر بيانديشيد. یا امکان دارد به اين فکر کنيد که " چرا من؟! " همچنين ممکن است بر اين تصور باشيد که سريعا"وضعیت خودرا به گذشته يعنی حالت طبيعی که قبلا"داشتيد برگردانيد. در هر حال اگر شما اين مقاله را مطالعه می کنيد، احتمالا" يکی از معدود افرادی نيستيد که از آسيب نخاعی بطور کامل بهبودی پيدا کرده باشد. بنابراين، آنچه که هم اکنون به آن می اندیشید اين است که شما با آسيب نخاعی زندگی می کنيد. و اين موضوع خيلی مهم است. سازگاری به عنوان" تطبيق با شرايط جديد"، تعريف شده است. دو موضوع در رابطه با سازگاری افراد نخاعی مطرح می باشد: اول اينکه شمابه عنوان یک فرددارای آسیب نخاعی با اين واقعيت مواجه می شويد که شخصی با یک آسيب جديد هستيد. دوم اينکه شما با سازگاری بعنوان يک فرآيند طولانی مدت مواجه می شوید که مسئله ای کاملا" منحصر بفرد است و بعد از ضايعه نخاعی بروز پيدا می کند.بطورکلی افرادی که با ضايعه خود ، به خوبی سازش پيدا می کنند و با حوادث غير مترقبه زندگی خود تطابق می يابند، معمولا"کسانی هستند که سالم تر، فعال و شادتر می باشند.ولی اشخاصی که با ضايعه خودشان به نحو مطلوب سازش نمی يابند،اکثرمواقع بیمار، غيرفعال، و کسل هستند. اما شما چطور می فهميد که: با ضايعه نخاعی خود به خوبی سازش پيدا کرده ايد يا خير؟ پاسخ به اين سئوال ممکن است خیلی روشن نباشد. دراین رابطه اولين چيزی که بنظر می رسد، مدت زمانی است که شما دچار ضايعه شده ايد. مسئله سازگاری، برای افرادی که جديدا" آسيب ديده و مشکلات جسمی پیدا کرده اند ، غير قابل تصور است . معمولا" افرادی که به تازگی دچار ضايعه شده اند، برای اینکه قدرت کافی پيدا کنند تا بتوانند بطور کامل فعاليتهای روزانه خود را انجام دهند ،به زمان زیادی نياز دارند. ازطرفی هيچ کس انتظار ندارد که وقتی اولين بار می شنود که ضايعه نخاعی دارد خوشحال شود. طبيعی است که هرکسی بدنبال از بين رفتن يکسری قابليتها نظير عدم توانايی راه رفتن يا عدم قدرت استفاده از دستها، دچار غم و اندوه می شود. بنابراین زمان زیادی لازم است تا کاهش توانايی های فرد مانند قبل شود. پرستون اسکاردبر ( preston scarber ) که از سن 14 سالگی دارای ضايعه تتراپلژی درمهره C5 است می گويد: " موقعی که من آسيب ديده بودم، مشکل بود که دقيقا" بفهمم چه مدت من در اين شرايط خواهم بود. استخوانهای من قبلا" شکستگی داشتند، ولی من حتی بعد از بهبودی هم بلافاصله متوجه آن نشدم. با اين وجود ، من تغييربزرگی رادر زندگی خودم تجربه می کردم. اما در حدود شش ماه بعد از آسيب، يک شناخت کاملتری از وضعيت جديدم پيدا کردم. اگر چه مواجه شدن با اين شرايط مشکل بود، ولی به من اجازه داد که اهدافم را به منظور بدست آوردن خواسته هايم مشخص کنم". اگر چه فرآيندسازگاری برای هر شخصی مشکل است، ولی امکان دارد حتی بيش از يکسال طول بکشد تا بيمار واقعيت های ضايعه نخاعی را بپذيرد. اما اگر شما به مدت يکسال يا بيشتر آسيب ديدگی داشته باشيد، می توانيد به جوانب و موضوعات مختلف وضعیت خود توجه کنيد تا متوجه شوید که :آيا شما برای سازگاری با ضايعه نخاعی مشکلاتی داريد يا نه . مشکلات سازگاری با ضايعه نخاعی قرن ها پيش فلاسفه مشهوری نظيراپیکتتس(Eepictetus) وکنفسیوس(Confucius) بر اين موضوع اعتقاد داشتند :" آنچه که برای انسان اتفاق می افتد به اندازه ای که آنها در مورد اتفاقات مذکور فکر می کنند، مهم نيست". اين مسئله به اين معناست که وقتی اتفاقی برای شما می افتد ، فکر ی که درمورد آن اتفاق دارید ،مستقيما" بر روی نحوه احساستان و نحوه عمل شما تاثير می گذارد. امروزه، بسياری از مشاوران و روانشناسان، اين فلسفه ی مهم را بعنوان راهی برای کمک به انسانها جهت بهبود روش زندگی شان آموزش می دهند. شما باید با بدانید که فرآيند فکر کردن شما می تواند بر روی مشکلات سلامتی، شيوه زندگی غير فعال و احساس ناخوشايند شما دخالت داشته باشد. وقتی اتفاقی برای شما رخ می دهد، می توانديک حادثه محسوب شود. همه قبول دارند که ضايعه نخاعی يکی از زيان بارترين حوادثی است که می تواند برای هرکسی اتفاق بيافتدو می تواند تلخ ترين تغيير زندگی شما باشد. موقعی که شما دچار ضايعه می شويد، دراوایل شما نمی توانيد درک کنيد که يک شخص مبتلا به آسيب نخاعی به چه صورت خواهد بود. معمولا" افرادی که به تازگی دچار اين آسيب شده اند، واقعيت های زندگی با ضايعه نخاعی را درک نمی کنند. در نتيجه، بسياری از فرضيات اشتباه ياتصورات خيلی غلطی درباره وضعيت جديدشان شکل می گيرد. در واقع اين تفکرات يکسری افکار غير معقول و عقايد بی معنی در مورد زندگی بعد از ضايعه به حساب می آیند. وقتی که شما برای سازگاری با ضايعه نخاعی دچار مشکلاتی هستيد، می تواند ناشی از اين باشد که افکاری نظير آنچه که ذکر شد، برای يک مدت طولانی ادامه پيدا کنند. همچنين امکان دارد که شما تفکرات غير معقول ديگری را بعنوان واقعيت پذیرفته باشید. چند مثال از عقايدبی معنی که خيلی شايع هستند در فهرست زير ذکر شده است: · زندگی من تمام شده است، زيرا من به هيچ وجه نمی توانم با ضايعه نخاعی زندگی کنم. · اگر من می خواهم خوشحال باشم ،بايستی دوباره بتوانم راه بروم و از دستانم استفاده کنم. · من بدليل ضايعه ای که دارم کمتر از افراددیگر هستم. · بخاطر آسيبی که دارم، در حال حاضر اين امکان برای من وجود ندارد که هیچ وقت سر کار بروم يا خانواده ای داشته باشم. · هيچکسی يک شخص نخاعی را قبول ندارد، يا به او احترام نمی گذارند و او را دوست ندارند. · از آنجا که من نمی توانم از خودم دفاع کنم، هر کسی نسبت به من دلسوزی نشان خواهد داد. آنچه احساس می کنيد، حس روحی روانی شما محسوب می شود. واکنشهای روحی روانی يا احساسات شما، به آن چيزی که بعد از هر اتفاق فکر می کنيد، بستگی دارد. همه احساسات خوب يا بد نيستند. طبيعی است که در برخی مواقع احساس هيجان و در بعضی وقتها احساس غم داشته باشيد. اما ممکن است شما در يک زمان هم غم و هم هيجان را با هم احساس کنيد. افرادی که به تازگی مبتلا به آسيب شده اند ممکن است احساسات شديدی از افسردگی، عصبانيت، ترس و ساير عکس العملهای روحی و روانی را داشته باشند. این احساسات در کليه کسانی که تازه آسيب ديده اند ،طبيعی است. ممکن است به مرور زمان شما دچار تفکرات غيرمعقول، غير واقعی و اشتباهاتی شويد که احتمالا" مانع ازاین شوند که شما بتوانيد با ضايعه خود به خوبی سازگار ی پیداکنید و درواقع اين عدم سازگاری مناسب ناشی از احساسات شما هستند و بر این اساس، افکار غلط شما ، منجر به بروزرفتارهای ناسالم مي گردد. چنانچه بمدت طولانی دچار افسردگی شويد، ممکن است خودتان رااز ساير افراد جدا کنيد و یا به خوبی از خودتان مراقبت ننمائيد. اگر شما عصبانی هستيد، می توانيد داد برنيد، جيغ بکشيد و بصورت کلامی يا بدنی با آنچه که در اطرافتان هست برخورد کنيد.اما اين مسئله می تواند باعث انزوای بيشتر شما شود، زيرا هيچکسی از اطرافيان شما چنين چيزهائی را دوست نخواهندداشت.همچنین اگر شما ترس داشته باشيد، نمی توانيد در فعاليتهای فرح بخش و شادی آور شرکت کنيد. اغلب، افرادی که دارای سابقه خرابکاریهای مادی هستند، ممکن است همان روش رفتارهای مخرب را مجددا" تکرار کنند.دراین خصوص بعضی ها ممکن است مصرف یکسری ازداروها را شروع کنند ،ولی خرابکارهای مادی تنها تلاشی برای فرار از احساسات محسوب مي شوند. البته تقریبا" اکثر رفتارهای غلط ، منجر به نتايج نادرست می شوند. وقتی شما مراقبت از خودتان را ناديده بگيريد، خودتان را در معرض گستره وسيعی ازخطرات حاصل ازمشکلات بهداشتی نظير عوارض تنفسی، عفونتهای دستگاه ادراری و زخمهای بستر قرار می دهيد که ممکن است بهبودی کامل آنها هفته ها، ماهها و يا حتی سالها طول بکشد. حتی مشکلات خيلی جدی تری وجود دارند که اگر ناديده گرفته شوند، باعث محدود یت شدیدفرددر توانايی انجام فعاليتهای زندگی می گردند. بطوریکه حتی در بعضی از موارد حاد، ممکن است فرد فوت کند. اگر شما بطور مرتب دارو مصرف می کنيد يا از داروها به نحو مطلوب استفاده ننمائيد، ممکن است یکسری عوارض وخیم بصورت مشکلات خيلی پيچيده بروزپیدا کند. بطوری که شما را در معرض خطرات آسيبهای بدنی بيشتری قرار دهند و حتی ازاین طریق باعث می شوندکه ارتباطات شما با ساير افراد در معرض خطر قرار گیرد. سازگاری مناسب با ضايعه نخاعی حال که متوجه شديد که چگونه افکار منفی و احساسی، منجر به بروزرفتارهای غير بهداشتی می شوند، می توانيد از روشهائی استفاده کنيد که به شما کمک کنند تا درمقابل حوادث مصون بمانید. شما می دانيد که هر حادثه صرف نظرازابعاد آن می تواند ايده ها، افکار و عقايد شما را تحت تاثير قرار دهد. يکی از ابزارهای اصلی سازش با ضايعه نخاعی ،شناخت اطلاعات غير واقعی و بی اساس و فرضيات غلط است. پس از آن، شما بایدتلاش کنید تا اعتقادات عقلانی خودکه بر اساس واقعيات واطلاعات واقع گرايانه بنا نهاده شده اند، را جایگزین عقايد احساسی خودتان نمائید. بطورکلی شما می توانيد از طريق توجه به تصورات غلط ، اعتقادات احساسی خودتان را اصلاح نمائيد. ولی موارد زيررانبایدموردتوجه قراردهید: · استفاده از کلمات هميشه،هرگز و افکار منفی و مثبت · اغراق بيش از حد ( بزرگنمائی چيزهای کوچک به شکل بزرگ و يا تبديل چيزهای بزرگ به چيزهای غير ممکن ) · صرفا" تمرکز کردن بر روی نکات منفی و ناديده گرفتن جنبه های مثبت · فکر کردن بر روی الزامات يا بايدها با يک روش معين · تلاش برای پيش بينی آينده در اينجا برای روشن شدن مطلب چند مثال ذکر می شود: عقيده احساسی: زندگی من تمام است چون من هيچگاه نمی توانم با داشتن ضايعه نخاعی زندگی کنم. عقيده منطقی : با وجود اينکه اميدوارم ضايعه ام دائمی نباشد ولی من کاملا"رو به بهبودی می روم. من می دانم که افراد زيادی وجوددارندکه با انواع آسيب ها به زندگی خود ادامه می دهند. عقيده غير منطقی : من برای اينکه شاد باشم ،حتما" بايد بتوانم راه بروم و از دستانم استفاده کنم. عقيده معقول : من دوست دارم که راه بروم و از دستانم استفاده کنم. ولی می دانم که شادی من بيشتر بستگی به اين دارد که بفهمم من چه کسی هستم و چه کارهايی را می توانم يا چه کارهايی را نمی توانم انجام دهم. عقيده غير عقلانی: بدليل آسيبی که دارم، غيرممکن است که بتوانم به کاری بپردازم و يا خانواده ای داشته باشم. عقيده عقلانی: با وجود اينکه جهت انجام بعضی از کارها از نظر جسمی قدری محدوديت دارم، ولی بسياری از افراد مبتلا به آسيب نخاعی هستند که زندگی خيلی رضايت بخشی دارند. آنها دارای شغل هستند. آنان خانواده دارند و بسياری از کارها را می توانند انجام دهند. به محض اينکه شما تفکرات منطقی خودتان را بيشتر کنيد، واکنشها و يا احساساتی در شما تحريک می شوند که از احساس مبتنی بر عقايد غيرمنطقی شما کاملا" متفاوت خواهد بود. احساساتی که بر پايه عقايد معقول و منطقی استوار باشند ،اغلب منجر به رفتارهای سالمتر خواهند شد. ولی رفتار سالم چيست؟ رفتار سالم، عملی است که شما انجام می دهيد تا زندگی خودتان را بهتر کنيد. برای مثال رفتار سالم عبارت است از: استفاده مناسب از مهارتهائی که باعث حل مشکلات روزانه جهت سازش با آنها می شود که در واقع اين مشکلات بخشی از زندگی همراه با آسيب نخاعی محسوب می گردند. اين فرآيند به شکلی بسيار ساده در بندهای زير ذکر شده است: الف - تا آنجا که ممکن است مشکل را بطور واضح شناسائی کنيد. ب - آشفتگی های فکری موقت: در اين مورد تمامی راه حلهای ممکن را که برای شما مقدور است فهرست کنيد. ج - فهرست تهيه شده را مرور کنيد و بهترين راه حل ممکنی را که فکر می کنيد، انتخاب نمائيد. د - راه حل انتخاب شده را امتحان کنيد. ه - از خودتان بپرسيد که آيا راه حل مذکور موثر واقع می شود؟ و - چنانچه مشکل شما حل نشد، راه حل ديگری را امتحان نمائيد. به احتمال خيلی زياد، شما خيلی زود به نتايج مناسبی خواهيد رسيد. موقعی که شما به مراقبت شخصی خودتان توجه بيشتری می کنيد، اين فرصت هم برای شما بيشتر پديد می آيد که وارد جامعه شده و در فعاليتهای مفرح زندگی شرکت نمائيد. می توانيد به حل مشکلاتی بپردازيد که مانع بدست آوردن چيزهايی مورد علاقه شما هستند. شما با رعايت موارد زير خيلی زود متوجه می شويد که دارای زندگی سالمتر، شادتر و رضايت بخش تری هستيد. خانم شايرلی استيل ( Shirley Estill ) که از سن 16 سالگی از ناحيهT12 مبتلا با پاراپلژی است می گويد: "وقتی که من نسبت به وضعيت خودم دلسرد می شوم، روی چيزهايی که تحت کنترل من هستند تمرکز می کنم وروشهايی را که بهتر ند انجام می دهم. البته زمانهايی وجود دارند که من غمگينم و تاسف مي خورم دلم به حال خودم می سوزد . در اين مواقع، بعد از يک گريه مفصل، به سمت چيزهايی که باعث بهترشدن احساس من می شوند می روم مثل بازی کردن با فرزندانم يا تقسيم بعضی از کارها با شوهرم. نتيجه گيری افکار، احساسات و رفتارهای شما نمی توانند طی يک شب تغيير پيدا کنند. زمان لازم است تا بعد از ضايعه نخاعی، سازگاری مناسب ايجاد شود. با خودداری از تصورات غير معقول، شما فرصت بيشتری پيدا می کنيد تا موفقیت بیشتری بدست آورده و به زندگی خودتان اميدوارتر شويد. در آخر، شما می توانيد در مورد نوع احساسی که از طريق انتخاب نحوه تفکرتان در مورد وضعيتان داريد، کنترل کامل داشته باشيد. شما می توانيد شادباشيد ولی اين مسئله تنها موقعی اتفاق می افتد که تلاش کنيد تا اين موضوع تحقق یابد. **** منبع: مقاله: " سازگاری مطلوب با آسیب نخاعی" – مترجم:مهندس عباس کاشي(ohealth2007@yahoo.com) - انتشار : مركز ضايعات نخاعي جانبازان - مهرماه 1387 -برگرفته از : http://www.spinalcord.uab.edu
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
براي اطلاع از به روز رساني سايت مشترك شويد |
||
|