چالش های توانبخشی حرفه ای در دنيای امروز

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 

 

وقتی تئورهای نوين توانبخشی را در دهه های اخير مرور می کنيم، به اتفاق نظری ميان همه آنها می رسيم، اينکه دوره عزلت معلولان سرآمده و امروزه نه تنها نهادهايی خاص و محدود، بلکه تمام ارکان اجتماعی در موضوع توانبخشی دخالت دارند.

در دنيای کنونی، توانبخشی ديگر يک سری دستورات و عمليات صرفا" پزشک نيست که در يک کلينيک محدود به فرد معلول ارائه شود و حاصل عمل اين باشد که پاره ای از توانايی های از دست رفته يک انسان بازيابی شود.

توانبخشی امروز مفهومی کاملا" نوين به خود گرفته است؛ به اين معنی که هدف کلی از آن، بالا بردن نقش اجتماعی و مشارکت فرد معلول در جامعه است، زيرا در دنيای امروز از آنچه که ميزان توانايی و ناتوانی افراد را تعيين می کند، بستگی به عملکرد و نقش اجتماعی آنها دارد و افرادی ناتوان ناميده می شوند که نتوانند در يک سيستم اجتماعی نقشی را بپذيرند يا از قدرت نقش پذيری بسيار پايينی در جامعه برخوردار باشند.

ريشه اين دستاورد فکری را می توان در دو گزاره جستجو کرد که هر دوی آنها حاصل پيشرفت جوامع و ورودشان به دنيای مدرنيته است:

نخست بالا رفتن سطح علمی جوامع و نگاه منطقی تر افراد به پديده معلوليت.

دوم انقلاب تکنولوژی که جوامع را هر روز با فن آوری نوينی آشنا می کند و حاصل اين آشنايی، تحولی است که در به کارگيری ابزار و امکانات پديد آمده و اين فرآيند به انسان اين امکان را می دهد که با کمترين تحرک، بيشترين استفاده را از ابزار ببرد.

اين دو گزاره سبب شده که جوامع، پذيرش بيشتری نسبت به معلولان داشته باشند و امکان مشارکت اجتماعی آنان را فراهم آورند و بپذيرند. امروزه حاصل کار مهم است نه نوع عملی که يک فرد برای رسيدن به آن نتيجه انجام می دهد. نتيجه اين انديشه، ظهور توانبخشی حرفه ای در جوامع است. توانبخشی حرفه ای می کوشد تا از راه حرفه آموزی به فرد معلول، او را برای داشتن يک شغل و در نهايت پذيرش يک نقش اجتماعی آماده سازد.

در دهه های اخير شاهد آن هستيم که در کشور ما نيز سازمان های غيردولتی در اين زمينه فعاليت چشمگيری داشته اند. به نظر می رسد عملکرد اين گونه سازمانها بايد به گونه ای باشد که با عبور از توانبخشی صرفا" پزشکی و با تکيه بر توانبخشی حرفه ای، فرد معلول را برای حضور در جامعه و تحقق توانبخشی اجتماعی آماده سازند.

رويکرد همه جانبه :

بپذيريم که اگر قرار باشد به اين روند، يعنی توانبخشی حرفه ای منجر به توانبخشی اجتماعی، نگاهی نوين وامروزی داشته باشيم، نقد آن خالی از ضرورت نيست. برای واضح تر شدن ضرورت اين نقد بايد به اين نکته اشاره کرد که در رويکردهای نوين به معلوليت، تمام جنبه های روحی، روانی، اجتماعی و عاطفی يک معلول در نظر گرفته می شود و فردی مي تواند به تعامل صحيح با ديگران بپردازد که در توسعه نسبی تمام ابعاد روحی و روانی خود کوشيده باشد.

از طرفی، منظور از توانايی مشارکت اجتماعی تنها جنبه حرفه ای آن نيست؛ انسان برای داشتن مشارکت اجتماعی نيازمند توانايی های  روحی و روانی نيز هست، به عبارتی، در نقد سازمان هايی که با محوريت توانبخشی حرفه ای شکل می گيرند، اين سئوال مطرح می شود که آيا به موازات اين توانبخشی حرفه ای، اقداماتی جهت آماده سازی روحی و روانی فرد معلول برای مشارکت اجتماعی او نيز صورت می گيرد يا خير؟

اگر بخواهيم به نقد سيستماتيک اين مساله بپردازيم، ناچار بايد سازمانهای توانبخشی حرفه ای را به منزله يک سيستم در نظر بگيريم و فرد معلول مواجه با اين سازمانها را در دو مقطع زمانی ورود و خروج مورد مطالعه قرار دهيم. ساختار اين مطالعه در سه فصل تدوين می شود:

فصل اول، مطالعه فردی که در آستانه ورود به اين سازمان هاست.

فصل دوم، مطالعه فردی که با اين سازمانها در حال تعامل است.

فصل سوم، مطالعه فرد معلولی که مدتی از خدمات اين سازمانها بهره گرفته و اکنون قرار است برای اشتغال و اکتساب يک نقش اجتماعی، وارد جامعه شود.

در فصل اول به مطالعه فرد معلولی خواهيم پرداخت که در آستانه ورود به توانبخشی حرفه ايست که اين توانبخشی حرفه ای قرار است منجر به حضور و مشارکت اجتماعی او شود. همانطور که گفته شد، اين حضور اجتماعی و مشارکت، علاوه بر توانمندی حرفه ای، نيازمند توانمندی های روحی و روانی نيز هستند.

برای آنکه بدانيم سازمانهای مذکور تا چه اندازه در تقويت اين توانمندها موفق اند، بايد نخست سطح اين توانمندی ها را در آستانه ورود فرد به اين سازمانها بسنجيم.

در اينجا توجه به اين نکته ضروری است هر فرد، دارای يک " من " يا شخصيت اجتماعی است که هم زمان با او متولد و در شرايط طبيعی، همگام با او رشد می کند؛ از بازی های کودکانه گرفته تا حضور در مقاطع مختلف تحصيلی، تا تجربه بلوغ و بروز احساسات جسمی و عاطفی، تا حضور در محافل سياسی و اجتماعی و تا انتخاب شغل و تشکيل خانواده، همه و همه در رشد اين " من اجتماعی " فرد نقش موثر و مستقيمی ايفا می کند. می توان گفت رشد شخصيت اجتماعی افراد در گرو به چالش کشيده شدن اين " من اجتماعی " است.  يک فرد نيز برای رسيدن به تکامل ، نيازمند چالش های اجتماعی است و در جريان بازخوردهای اجتماعی است که شخصيت فرد به تکامل می رسد.

حال برمی گرديم به موضوع مورد مطالعه، يعنی من اجتماعی فرد معلول در آستانه ورود با سازمانهای توانبخشی حرفه ای. با توجه به اينکه پديده جداسازی هنوز در جامعه ما بسيار پررنگ است و مسائل ثانويه همچون نبود مناسب سازی محيط شهری و فقدان فرهنگ پذيرش معلولان از سوی جامعه بر اين جداسازی دامن زده و انزوا و ايزولاسيون معلولان را تا حد بسياری بالا برده است، شخصيت اجتماعی اين افراد نيز معمولا" با مشکل روبروست. چون همانطور که گفته شد، رشد شخصيت اجتماعی، نيازمند تعامل و بازخوردهای اجتماعی است؛ حال آنکه پديده هايی همچون جداسازی و ايزولاسيون، فرصت های تعامل و بارخوردهای اجتماعی را از فرد معلول می گيرد. در نتيجه من اجتماعی يک معلول، همپای رشد فيزيکی و سنی او رشد نخواهد کرد.

چنين فردی وقتی وارد سازمانهای توانبخشی حرفه ای می شود، معمولا" با چند حالت روبروست:

اول آنکه به دليل فرهنگ جامعه که به اينگونه سازمانها نيز تسری پيدا کرده، يک نگاه از بالا همواره بر فرد معلول حاکم است. اين نگاه از بالا موجب می شود تعاملات فرد معلول باز هم در يک چهارچوب بسيار محدود و تعريف شده باشد.

دومين حالت آنست که خود فرد معلول به دليل سابقه تربيتی که تعاملات اجتماعی را به خوبی تجربه نکرده، در اينجا نيز رويه انزوا را در پيش گيرد و ميلی به تعامل اجتماعی از خود نشان ندهد.

حالت سوم، حالت رويارويی فرد معلول با افرادی است که آنها نيز به دليل معلوليت غالبا از يک من اجتماعی رشد يافته و بالغی برخوردار نيستند؛ در نتيجه تعاملات اجتماعی در اين سازمانها بسيار محدود است.

جدا از اين مباحث، مهم ترين کاستی سازمان های توانبخشی حرفه ای، ضعف در پرورش من اجتماعی معلولان است. بعبارتی، اين سازمانها نميتوانند يک معلول را از نظر روحی و روانی آماده پذيرش جامعه کنند و بستر توانبخشی اجتماعی را از سوی خود معلول فراهم سازند. همه اين معضلات برمی گردد به يک بعدی عمل کردن اين سازمانها، يعنی تمرکز بر حرفه آموزی.

و حالا فصل سوم مطالعه: با فرد معلولی مواجه هستيم که به تعبير اين سازمانها، کار آموخته و آماده ورود به بازار کار است اما پيش نيازهای روحی و روانی اين حضور اجتماعی در او شکوفا نشده است. يک فرد آماده ورود به بازار کار، بايد از اعتماد به نفس بالا و توانايی برقراری ارتباط با ديگران برخوردار باشد اما متاسفانه اين خصيصه در بيشترکار آموختگان اين مراکز ديده نمی شود.

بايد پذيرفت که برپايی کلاس هايی همچون روابط عمومی و مهارتهای زندگی، شايد بتواند اين نقيصه را تا حدی جبران کند اما برای رفع اين مشکل، اقدامات اساسی تری را بايد مورد نظر داشت؛ اقداماتی که طی آن بتوان مقدمات بلوغ اجتماعی فرد معلول را فراهم آورد؛ به اين معنی که تعاملات اجتماعی را در اين سازمانها بصورت سيستماتيک درونی کرد و آنها را به يک جامعه مدل و فشرده شده بدل ساخت تا افراد در آن با تعاملات اجتماعی مواجه شوند و خود را آماده  حضور در جامعه کنند.

" توانبخشی امروز مفهومی کاملا" نوين به خود گرفته است؛ به اين معنی که هدف کلی از آن، بالا بردن نقش اجتماعی و مشارکت فرد معلول در جامعه است.  "

" پديده هايی همچون جداسازی و ايزولاسيون، فرصت های تعامل و بازخوردهای اجتماعی را از فرد معلول می گيرد. در نتيجه من اجتماعی يک معلول، هم پای رشد فيزيکی و سنی او رشد نخواهد کرد . "

 

 ****

منبع : مقاله  " چالش های توانبخشی حرفه ای در دنيای امروز  " -تهيه كننده : سيد محسن حسيني طاها (   sm.hoseinitaha@yahoo.com  )ضميمه روزنامه اطلاعات- چهارشنبه 15 اسفند ماه 1386- شماره 24146

   

 

 

 

   

 

 

بازگشت به صفحه اصلی  

 

 

 

 

 

 

 

 

براي اطلاع از به روز رساني سايت  مشترك  شويد

 
 





Powered by WebGozar

 

مرکز ضايعات نخاعی جانبازان

 مهرماه  هزار سيصد و هشتاد و چهار

info@isaarsci.ir

Copyright © 2005  Isaarsci  Website . All rights reserved