سفر با ياد ماندني

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 

 

 



طبق برنامه های روزانه خودم پوست بدنم را از حیث وجود زخمهای فشاری و هرگونه آسيب احتمالی بررسی می کردم. که ناگهان تلفن زنگ زد. همسرم گوشی را برداشت و به من گفت که با من کار دارند. من هم گوشی را گرفتم.
• سلام علیکم بفرمائید.
• آقای باقری
• بله خودم هستم بفرمائید
• سلام آقای باقری، از مرکز ضایعات نخاعی مزاحمتان می شويم. غرض از مزاحمت طبق برنامه های این مرکز اردويی در مشهد مقدس هماهنگ شده که خواستيم از جنابعالی و خانواده محترمتان دعوت کنيم تا در صورت امکان در آن شرکت کنيد. آيا شما آمادگی داريد.
• بله ، قربان چرا که نه
• پس هماهنگی های لازم را انجام می دهيم و مجددا" با شما تماس می گيريم.


بعد از مدتها که نتوانسته بودم به مسافرت بروم، اين خبر برای من بسيار خوشحال کننده بود. آنهم چه جائی بارگاه امام رضا(ع) که همچون کعبه آمال هر عاشقی است. من هم آمادگی صددرصد خودم را اعلام کردم. وقتی اين خبر را به همسر و فرزندانم دادم همگی فرياد شادی سر دادند. من هم اشک شوق در چشمانم حلقه زد. بعد از تماس مجدد دست اندرکاران اردو و تعيين تاريخ و محل اقامت، ما هم بايستی خودمان را آماده می کرديم.
من هميشه برای انجام مسافرت های خودم فهرستی از کارهائی را که بايد انجام می دادم مشخص کرده بودم و آن را در ساک خودم قرار داده بودم. از همسرم خواستم آن را برای من بياورد تا مروری به آن داشته باشم.
خوب خانم جان فهرست را بده ببينم. چيزهائی که بايد همراه داشته باشم: خوب! وسايل مربوط به کنترل ادرار و اجابت مزاج، داروهائی ضروری که بايستی همراهم باشند. تشکچه ويلچر و.....


خوب خانم عزيزم. شما هم وسايل خودتان و بچه ها را آماده کنيد.
هميشه در سفرهای هوايی سعی می کردم خيلی سبک مسافرت کنم و جز وسائل اضطراری ام که داخل يک ساک متوسط قرار می دادم چيز زيادی را نمی بر دم. البته هميشه وسايلم را با توجه به مقصدم انتخاب می کردم.


ناخودآگاه به ياد شعر زير افتاده و آنرا زيرلب زمزمه کردم:
زائری بارانی ام  آقا به دادم می رسی
بی پناهم، خسته ام تنها به دادم می رسی
گرچه آهو نيستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی
من دخيل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمين دردانه زهرا به دادم می رسی


خوشبختانه مسئول هماهنگی ساعتی را برای پرواز انتخاب کرده بود که از هر نظر برای ما مناسب بود. (يعنی ساعت 20/10 صبح ) چرا که هم توانسته بوديم خواب خوبی داشته باشيم و هم در آن ساعت از ترافيک صبحگاهی روزانه خبری نبود. همه چيز به لطف خدا خوب شروع شد و راس ساعت مقرر در فرودگاه حاضر شديم.
احساس می کردم که لازم نيست پرسنل فرودگاه در مورد نحوه جابجائی و وضعيت کلی افراد ويلچری بايستی آموزشهائی را ببينند.


وقتی مهماندار هواپيما اعلام کرد که تا دقايقی ديگر در فرودگاه مشهد به زمين خواهيم نشست. از پنجره هواپيما نگاهی به بيرون انداختم و خود را بر فراز آسمان اين خطه پاک ديدم. همانطور که هواپيما ارتفاع خود را کم می کرد ساختمانهای شهر مشهد ظاهر شد و چند لحظه بعد با مشاهده ضريح مقدس بارگاه امام رضا(ع) شور عجيب و وصف ناپذيری در وجودم احساس کردم با خود گفتم: يا امام رضا آيا من حقير را طلبيده ای؟
هواپيما به زمين نشست و من هم طبق روال صبر می کردم تا همه خارج شوند. اما نمی دانم چرا من که در خيلی از کارها صبور بودم و توانسته بودم با صبر موفقيت های زيادی را بدست آورم در آن لحظه عجيب برای پياده شدن بی صبری می کردم. وقتی پياده شديم هوا بسيار عالی بود. فکر می کنم در بهترين ماه سال يعنی مهر ماه که هوا نه گرم و نه سرد است و از ازدحام سفرهای تابستانی نيز کاسته شده است به مشهد آمده بوديم. همه چيز خوب پيش می رفت. هتلی که برای ما انتخاب شده بود متاسفانه دور از حرم بود و اين کمی برای من ناراحت کننده بود که از بارگاه امام دور باشم. چرا که من به عشق آن امام عازم شده بودم و دوست داشتم لحظه ای از فيض پرنور آن بارگاه دور نباشم ولی خوب چاره چه بود! متاسفانه بزرگترين مشکل افراد ويلچری اين است که نمی توانند در هر جائی ساکن شوند! منظورم مسائل مناسب سازی از نظر ورودی ها، رمپ ها، آسانسور مناسب، عرض درهای مناسب و از همه مهمتر سرويس های بهداشتی مناسب است. به همين دليل مسئولين سعی کرده بودند جائی انتخاب شود که از هر نظر برای ما مناسب باشد.


اما چيزی که مرا خيلی خوشحال کرد ديدار دوستان و همسانان من بود که آنها هم به همراه خانواده خود در اين اردو شرکت کرده بودند. وقتی من تنها به همراه خانواده ام به مسافرت و يا مراکز تفريحی و فرهنگی و يا هر جای ديگر می روم گاهی اوقات احساس اينکه با ديگران فرق دارم کمی برای من ناراحت کننده است و متاسفانه عدم فرهنگ سازی جامعه و عامه مردم و نگاه آنان به من باعث شده بعضی از مسائل برای من و خانواده ام خوشايند نباشد. و گاهی اين مسئله آن چنان بر روی من تاثير می گذارد که ترجيح می دهم از اجتماعات عامه دوری کنم.


اما اين هتل انتخاب شده فضای عجيبی داشت. احساس جمع شدن در کنار دوستانم شادی خاصی برايم فراهم می کرد. ديگر از آن احساس غربت و دلتنگی خبری نبود.
بعد از استقرار در اتاق تعيين شده، فهرستی از برنامه های تدارک ديده شده به ما داده شد.
برنامه افتتاحيه، آزمايشات پزشکی، آزمايش خون و ادرار، اسپيرومتری، نوار قلب و سونوگرافی، معاينات تخصصی ( ارولوژی، قلب و عروق، روانپزشکی، اعصاب و روان ) برنامه  آموزشی با موضوع تغذيه


خوشبختانه در اين اردو برای همسران نيز برنامه های آموزشی بهداشت روانی ، بهداشت زنان و يکسری معاينات مخصوص آنان در نظر گرفته بودند.


اما از همه مهمتر و بهترين برنامه تدارک زيارت جمعی بود. چيزی که تا بحال برای ما تجربه نشده بود.


روز دوم اردو، از صبح زود تيم خونگيری آماده بودند و در اتاقی که برای اين منظور در نظر گرفته شده بود مستقر شدند. به کليه افراد گفته شده بود که ناشتا باشند به همين علت صبح زود ابتدا نمونه ای از ادرار خود آماده کردم و برای اينکار می بايستی از انتهای جريان ادرار خود نمونه می گرفتم تا نمونه مناسبی تهيه شود.
اعضای تيم خونگيری از تبحر خاصی برخوردار بودند، چرا که غالب افراد نخاعی دارای رگهای خيلی خوبی که بتوان براحتی از آنها نمونه تهيه کرد نيستند. بهر حال برنامه ريزی طوری بود که خيلی خوب و سريع خونگيری از افراد انجام شد. ما هم بعد از صرف صبحانه مجددا" به اتاق های آزمايشات پاراکلينيکی که شامل سونوگرافی، نوارقلب و اسپيرومتری بود مراجعه کرديم، اما تعداد افراد به اندازه ای بود که در هر مرحله صفی تشکيل شده بود و فرصتی فراهم شد تا همه با هم آشنا شده و به مصاحبت با هم بپردازند، صف تشکيل شده فضای دوستانه ای را ايجاد کرده بود و از آنجا که افراد از استان های مختلف کشور بودند باعث شد که از حال و هوا و وضعيت زندگی يکديگر تا حدودی اطلاعات بدست آوريم. ضمنا در همين فاصله کوتاه من دوستانی را پيدا کردم که سرآغاز ارتباطات و دوستی های جديدی برای من فراهم گرديد. از صحبت های برخی دوستان و تجربياتی که در زندگی روزمره و مراقبت های خودشان داشتند، نکات بسيار مفيدی بدست آمد که در برخی موارد احساس کردم برای من هم می تواند خيلی مفيد باشد.


غالب افرادی که ورزش می کردند و ورزشکار بودند از وضعيت بدنی و روحيه بسيار خوبی برخوردار بودند. من هم ورزش های روزمره و حرکات دامنه حرکتی را انجام می دادم اما در مقايسه با افرادی که ورزش را بطور جدي و حرفه ای انجام می دادند فاصله زيادی داشتم. از طرف ديگر کسانی که در محيط های آزاد زندگی می کردند و مانند افرادی که خانه های شخصی داشتند و برای خود باغچه و گل فراهم کرده بودند واقعا" وضعيت جسمی و روحی بهتری داشتند. همچنين کسانی را ديدم که از طريق اينترنت و مطالعه آموزشی و پيگيری روزانه آن ، اطلاعات بسيار مفيدی بدست آورده بودند و  می ديدم که اين افراد هم با توجه به کسب آخرين اطلاعات آموزشی و بهره گيری از آنها از ظاهر و باطن بسيار خوب تری نسبت به بقيه برخوردار بودند ، چون آنها بيان مي كردند  مقالات آموزشي  فراواني را در سايت مركز  ضايعات نخاعي (www.isaarsci.ir) مطالعه كرده اند  كه در زندگي آنها بسيار موثر واقع شده است  ،البته ناگفته نماند که حفظ روحيه ايثارگری و اتکا به خداوند و ايمان راسخ  ،جای خود را به هيچ چيزی ديگری نمی داد.

 
خوشبختانه متخصص سونوگرافی از پزشکانی بود که کاملا" با مسائل افراد نخاعی آشنائی داشت و از اهميت سلامت دستگاه ادراری و عدم وجود عفونت های شديد ادراری آگاه بود.
در هر صورت درست بود که چند ساعتی را صرف آزمايشات کرديم ولی احساس کردم که بودن در کنار همسفران و آشنائی با آنان و تبادل نظر و کسب اطلاعات، ارزش فوق العاده ای برای من داشت. بطوری که وقتی کار من تمام شد اصلا" هيچ احساس خستگی نمی کردم. برنامه اين بود که برای بعدازظهر به طور دسته جمعی راهی زيارت شويم و اين چيزی بود که نه تنها من بلکه همگی بی صبرانه در انتظار آن بوديم. بعد از صرف نهار و استراحتی کوتاه خود را برای ديدار آن قبله نورانی آماده کردم.

برنامه های دفع ادرار و اجابت مزاج خود را انجام دادم. غسل کرده و به همراه خانواده آماده حرکت شديم. اتوبوسی مخصوص با رمپی دارای شيبی کاملا" مناسب تدارک ديده شده بود و خوشبختانه افرادی هم که برای جابجائی ها کمک می کردند در کار خود وارد بودند. همگی سوار بر اتوبوس شديم. از اينکه در اتوبوسی نشسته بوديم که همگی مسافرين آنان ويلچری بودند احساس خاصی داشتم. احساس غرور و سربلندی می کردم. تا به حال چنين وضعيتی برای من پيش نيامده بود. اصلا" آن احساس تنهائی، ضعف و نگرانی هاي موجود در  سفرهای انفرادی را نداشتم. در طول مسير نيز ، همه با هم خوش و بش می کرديم و من نفهميدم که چطور مسافت هتل تا نزديکی حرم طی شد. وقتی خودم را در نزديکی حرم ديدم و در حال پياده شدن بوديم احساس خاصی به من دست داد. وقتی پياده شدم و خودم را روبروی درب بارگاه امام رضا ديدم ناگهان، حس عجيبی را در خود احساس کردم. همه چيز را فراموش کردم. انگار به جائی رسيدم که اميد من در آنجا بود.

 نسيم خنکی در حال وزيدن بود. همه افراد پياده شدند و در جلوی محوطه روبرويی درب صحن حرم جمع شديم و چند عکس دسته جمعی گرفتيم. عکسهائی که هر چه آنها را می بينيم فکر نمی کنم تا آخر عمر از تماشای آنها سير شوم. مدت زمانی که برای بازگشت ما در نظر گرفته شد حدود 3 ساعت بود. به همراه خانواده در آستانه حياط ورودی صحن زيارت اذن دخول را خوانديم و در همين آغاز اشک در چشمان من حلقه زد. من حقير و ناقابل که حتی توان ايستادن و راه رفتن را نداشت از آن حضرت اذن دخول می خواستم. با چشمانی اشک آلود و دلی پر از آرزوی ديدار يار وارد محوطه حياط شدم. هر چه به سوی حرم می رفتم انگار به نقطه ای نزديک می شوم که بارقه های اميد من در آنجا روشن می شد. وقتی چشمم به آستان ضريح نورانی  حضرت افتاد از اعماق قلبم آهی کشيدم و ناخودآگاه  با صدای بلند آن حضرت را صدا زدم.

 شلوغی جمعيت مانع از حرکت سريع من به داخل صحن می شد. پروانه های عاشق به عشق شعله آن نقطه پرحرارت در حرکت بودند. فضای معنوی آنجا برای من غيرقابل توصيف است. اما با ديدن ضريح مقدس لرزه بر اندام من افتاد و ضربان قلبم به ناگاه افزايش يافت. بی اختيار قطره های اشک از گونه هايم جاری شد و انگار شفای من در آن نقطه بود. تمام ناراحتی ها و غصه های چندين ساله خود را با ريختن اشک و آه و ناله سردادم. همچون بيماری که طبيبی يافته که تنها علاج دردهايش را در آنجا يافته و به يکباره تمام دردهايش را می گويد تا نکند هيچکدام از قلم بيافتد. وقتی زيارت آقا را می خواندم از خود بی خود بودم. انگار نه انگار که اصلا" روی ويلچر هستم در طول آن مدت فراموش کرده بودم که نخاعی هستم. وقتی زيارت نامه را به پايان رساندم. احساس سبکی عجيبی داشتم. مثل بچه ای که در آغوش مادر خود آرام گرفته و در پناه او ديگر احساس ناامنی ندارد. انوار ضريح مقدس آن حضرت بر قلب من می تابيد و همچون دست نوازشگری آرامش عجيبی را در قلبم ايجاد می کرد. و اين احساس چيزی بود که آرزو می کردم که ای کاش هيچوقت تمامی نداشت. اما وقتی به خود آمدم که ديدم همسر می گويد: بازگشت فرا رسيده است. من از ديدار پناهگاهم سيراب نشده بودم. اما چاره چه بود بايد باز می گشتم و به ساير همسفران خود می پيوستم.


با سبک بالی عجيب و عليرغم ميلم با آقا خداحافظی و ضريح را ترک کردم و همانطور که طاقت روی گرداندن از آنجا را نداشتم به سمت خارج روانه شديم. اما وقتی مجددا" دوستان خودم را ديدم از خوشحالی ديدار آنان به سرعت خود افزودم.


چهره های همگی از روشنی انوار آن بارگاه منور گشته بود و شوق و ذوق عجیيبی در چشمان تک تک آنان موج می زد. بالاخره همگی به هتل برگشتيم و پس از صرف شام به اتاق هايمان رفتيم و تا شروع روز بعد به اتاقهايمان رفتيم. آنروز آنقدر به ما خوش گذشته بود که از عزيمت به اين سفر احساس خيلی خوبی داشتم. کمی برنامه های معمولی روزانه ام بخاطر برنامه های اردو از ريتم طبيعی خارج شده بود. که مجبور شده بودم انجام آنها را به ساعات آخر شب موکول کنم . مثل تعويض کيسه ادرار و معاينات پوستم. البته وضعيت تغذيه ام نيز از وضع عادی خارج شده بود و رژيم هميشگی خود را نداشتم و اين به نفع من نبود. اما از اينکه به  خانواده ام خوش گذشته بود از اين موضوع نگرانی به خود راه ندادم و بالاخره خودم را روبراه کرده و به اميد روز بعد به بستر رفته و خوابيدم.


برنامه روز بعد، کلاسهای آموزشی تغذيه و سلامت جنسي   بود و يک کلاس نيز مخصوص همسران تشکيل شده بود که موضوع آن مباحث خانواده و موضوعات روانشناسی را تشکيل می داد.


قبل از شروع کلاس وقتی افراد کم کم در سالن گردهم می آمدند فرمهائی توزيع گرديد که عنوان آن اين بود " ايمنی شما در چه وضعيتی است؟ " نکته جالب در اين فرمها اين بود که دو منظوره طراحی شده بود بدين مفهوم که هم جنبه آموزشی داشت و هم از حيث بررسی وضعيت ايمنی افراد سئوالاتی مطرح شده بود که تنها با انتخاب يکی از گزينه های بله يا خير کار بررسی انجام می شد. در واقع اولين بار بود که  موضوع ايمنی مطرح می شد و برای تقريبا" همه ما تازگی داشت. بعضی از افراد از اينکه به موضوعاتی فراتر از حد مراقبت های روزانه پزشکی و تدابير مورد نياز پرداخته شده بود خيلی خوشحال بودند و آن را مقدمه گسترش افکار و توجهات مسئولين محسوب می کردند. اما عده ای نيز بر اين عقيده بودند که موضوعات پايه ای و زيربنائی افراد هنوز نيازمند توجهات جدی و بيشتر است و مطرح کردن اينگونه موارد می بايستی در واقع بعد از حل کل مسائل پايه ای آنان صورت گيرد. اما به نظر من  موضوع خيلی جالبی بنظر می رسيد. چرا که از دوستان من کسانی بودند که با وجود تجربيات و دانش فراوانی که در زمينه مراقبت های روزانه خود داشتند و سالهای سال هم موفقيت های چشمگيری داشتند، با عدم رعايت موارد ايمنی از جمله تماس با لوله آب داغ زير سينک ظرفشوئی که عايق بندی نشده بود دچار سوختگی شده بودند و مدت زيادی درگير درمان آن بودند و يا اينکه در دست نداشتن يک چراغ قوه معمولی در مواقع قطع برق گاهی مشکلاتی را برای آنان به دنبال داشته است و يا بعنوان نمونه ای ديگر در دسترس نبودن وسايل مورد نياز و قراردادن آنها در کمد و قفسه هائی که بلندتر از حد دسترس دوستان بود باعث افتادن آنان و آسيب های جدی به دست و پا و سر آنان شده بود.

حتی يکی از دوستان من به هنگام عبور از رمپی که شيب مناسب نداشت و دستگيره ای نيز برای آن پيش بينی نشده بود سقوط کرد و يکی از پای آنان دچار شکستگی شد و سالها او را گرفتار نمود که حتی باعث زخم بستر او نيز شد. در هر حال فکر موضوع ايمنی و مناسب سازی به موازات نکات مربوط به مراقبت های روزانه و مسائل پزشکی از اهميت فوق العاده ای برخوردار است.


در هر حال فرم خودم را پر کردم و با ارزيابی که از خودم داشتم متوجه گشتم وضعيت ايمنی من در وضعيتی خوبی قرار ندارد و لازم است حتما" يک بازنگری در اين مورد داشته باشم.


در همين اثنا بود که استاد تغذيه وارد سالن شد و بحث خود را آغاز کرد. او از اساتيد دانشگاه مشهد بود که در زمينه تغذيه صاحب نظر بود و دوره های تخصصی خود را در کشور انگلستان گذرانده بود. فکر می کنم مباحثی که مطرح کرد بسيار مفيد بودند که مهمترين موضوعات آن عبارتند بودند از : اصول کلی تغذيه مناسب، مسئله چاقی، ارزيابی وضعيت بدن، گروههای موادغذايی و ريز مغذی ها، اهميت مصرف ميوه و سبزی، بهترين نان، نحوه مصرف روغن و معرفی بهترين چربی ها و نحوه مصرف آنها، فوايد مصرف ماهی ها و نحوه انتخاب آنها، لبنيات، مکمل ها، طرز پخت غذاها (اهميت مصرف غذاهای پختنی و عدم استفاده از روغن ها بخصوص روغن های جامد ) استفاده از سويا، اثرات نمک و روش های کاهش مصرف آن، اهميت فعاليتهای بدنی و ورزش در کاهش چربی خون در مصرف کالری های ورودی بر بدن و کاهش وزن و تاثير مثبت آن از جنبه روحی و ايجاد نشاط، اثرات مصرف نوشابه های گازدار، اهميت مصرف صبحانه و دسرها و ميان وعده های شيرين و غيره ....


در انتهای جلسه نيز جلسه پرسش و پاسخ گذاشته شده بود که سئوالات خوبی مطرح شد که مهمترين آنها عبارت بودند از: روشهای فعاليت بدنی با توجه به وضعيت ضايعه نخاعی افراد، موضوع ديابت، مصرف وعده های غذائی و سفارش به مصرف 5 وعده، مسئله حجامت، کبد چرب و غيره ...


متاسفانه وقت جلسه به اتمام رسيد. فکر می کنم جلسه خيلی خوبی بود و با وجود اينکه مطالعات زيادی در زمينه تغذيه داشتم اما در مجموع نکات مفيدی مطرح شد که خيلی به درد من خورد. با نگاهی به همسفران خود داشتم متاسفانه می ديدم که خيلی از آنها اطلاعات تغذيه ای را بايد آن طور بايد نداشتند و احساس کردم تشکيل کلاسهای آموزشی و ارائه مطالب آموزشی با موضوع تغذيه يکی از چيزهائی است که هر چقدر روی آن کار شود باز هم کم است. البته در سايت مرکز نخاعی ديده بودم که مطالب مفيدی وجود دارد اما برگزاری کلاس چيز ديگری است. البته به عقيده من بهتر است يک روز را بطور کامل جهت موضوع تغذيه و چکاپ تغذيه ای افراد توسط متخصصين مربوطه تخصيص دهند.
بلافاصله بعد از کلاس تغذيه، کلاسي  تحت عنوان سلامت جنسي تشکيل شد که فکر می کنم موضوعی است كه اهميت آن آنقدر بالاست که نياز دارد از دريچه ای جداگانه و خاص و با اهميت بالا به آن نگريسته شود. چرا که بحثی خانوادگی است و پايه خانواده بر آن استوار می باشد و شخص خود من از اينکه در اين کلاس شرکت داشتم خيلی خوشحال بودم و اصولا هر فرد نخاعي  به علت صدماتي كه به نخاع  وي وارد مي شود ، ضرورت دارد در چنين كلاس  هايي شركت كرده و از آموزش  هاي  لازم برخوردار شود .


زمان به سرعت سپری شد و وقتی به ساعت خودم نگاه کردم متوجه شدم که يک ساعت از ظهر شرعی گذشته و عقربه های ساعت يک و پنج دقيقه را نشان می داد. از سالن خارج شدم. با همسرم تماس گرفتم کلاس آنان نيز به اتمام رسيده بود. با او قرار گذاشتم به اتاقمان رفته تا به اتفاق بچه ها جهت صرف نهار آماده شديم.


برنامه بعدازظهر نيز برنامه زيارت جمعی بود. شهد شيرين زيارت روز گذشته هنوز بر کامم بود. از شنيدن تجديد زيارت روحم پر کشيد و بی صبرانه در انتظار آن ساعت بودم. مجددا" طبق برنامه روز قبل در جلوی هتل سوار بر اتوبوس شديم و به مقصد حرم ثامن الائمه حرکت کرديم. متاسفانه بعضی از دوستان برای سوار شدن تاخير داشتند و اين موضوع کمی برای کسانی که زودتر سوار بر اتوبوس شده بودند ناراحت کننده بود.
به همين دليل من از يکی از مسئولين خواستم که برای برنامه های بعدی طوری هماهنگ کنند که افراد سريعتر حاضر شوند. در هر حال اين شوق زيارت بود که صبر را از کسانی که زودتر آمده بودند می رباييد. بالاخره راهی شديم و به  سوی حرم حرکت کرديم. از اينکه مسئولين هم در کنار ما ايستاده بودند و با ما صحبت می کردند احساس نزديکی صميمانه ای می کردم. آنان بسيار خود را به ما نزديک می کردند و همچون دوستانی ديرينه با ما رفتار می کردند. صحبت های آنان با ما تا شوخی و خنده و حتی هل دادن ويلچر ما باعث می شد که آنان را همچون نزديکان خود احساس نمائيم. بطوری که از غربت و تنهائی که در سفرهای شخصی خود داشتيم هيچ خبری نبود. آنان می دانستند که ما نيازی به دلسوزی های بی جا نداريم ولی احترام و نحوه ارتباطی که با ما داشتند برای ما خيلی با ارزش بود و آن چيزی بود که کمتر در جامعه ما ديده می شد و در واقع مانع سفرهای شخصی ما می گشت. اين موضوع با حضور در ضريح مقدس فضائی را ايجاد کرده بود که من هميشه در حسرت آن بودم. بالاخره همگی پياده شديم و در جلوی درب ورودی حرم جمع شديم. اما زيارت امروز يک فرق اساسی با زيارت ديروز داشت و آن حضور دسته جمعی در بارگاه عشق بود. با هماهنگی مسئولين قرار بود به صورت دسته جمعی وارد ضريح شده ودست نياز بر آستان آن حضرت دراز کنيم. با خادمين بارگاه هماهنگ شد و آنها هم با توجه به وضع جسمی و ويلچری بودن ما اتفاقا" مراقبت های خوبی از ما نمودند و راه را بر ما آسان کردند. آنان اقيانوس بيکران عشاق آن حضرت را که همچون پروانه بر شمع وجود او می چرخيدند را با نوازش چوبهای پردار خود کنار زده و دست جمع اين گدايان معلول را به پنجره ضريح رساندند. من هرگز نمی توانم حال و هوای آن لحظه را بر روی کاغذ بياورم.
اما فشار جمعيت به حدی بود که آن زمان اندک خيلی زود به اتمام رسيد و بايستی دستان خود را از پنجره اميدمان رها می ساختيم. صورت همه ما از اشک خيس شده بود. همگی از خود بی خود بوديم. وقتی ما را از ضريح جدا کردند همچون کودکی که از پدر خود دور شده باشد شروع به ناله و زاری کردم بطوری که هق هق ناله هايم لرزه به وجودم می انداخت. دست خودم نبود. اما اصلا" دلم نمی خواست دستم را ول کنم و اگر مرا به حال خود می گذاشتند فکر می کنم هرگز آنجا را ترک نمی کردم. زنجيره دوستان ويلچری من به يک خط به سمت يکی از مساجد جوار حرم هدايت شدند و در يک صف و در کنار يکديگر به قرائت زيارت نامه و راز و نياز مشغول شديم  و اين صحنه ای بود که به ندرت در آنجا به چشم می خورد. يک ساعت در حرم سپری شد اما برای من لحظه ای بيش به طول نيانجاميد و اگر من را به حال خودم می گذاشتند، ساعتها در آنجا می ماندم. در هر حال با سبک بالی عجيبی و شوری وصف ناپذير با نظمی مثال زدنی حرم را ترک کرده و به سوی اتوبوس روانه گشتيم. من هيچگاه نمی توانم آنچه که بر من در اين زيارت گذشت را بيان کنم.


بعد از برگشت به هتل و رفتن به اتاق فهميدم که قدری فشارهای وارد شده بر پاها و نشيمنگاه من بيش از حد معمول بوده اما من در طول زيارت به هيچ وجه متوجه آن نشده بودم چرا که نتوانسته بودم حرکات کاهش فشار را انجام دهم . به همين دليل سريع از ويلچر به روی تخت رفته و بدن خود را در وضعيت هائی قرار دادم تا فشارهای وارد شده را آزاد کرده و کمی به بدن خود استراحت دهم. بعد از برنامه های عقب افتاده روزانه ام را پيگيری کردم و برای صرف شام به همراه خانواده به سالن غذاخوری رفتيم.

چون نهار از غذاهای غير معمول خود استفاده کرده بودم سعی کردم شام سبکی ميل کنم. بعد از صرف شام و هنگام بازگشت به اتاق يکی از مسئولين را ديدم که در لابی هتل برنامه های فردا را که شامل انجام معاينات تخصصی بود يادآور می شد. بهر حال کاملا" فهميدم که برنامه فردا چيست. اما چون روز فشرده ای را سپری کرده بودم به قصد استراحت راهی اتاقم بودم که متوجه دايره ای از دوستان خود شدم که دور هم جمع شده و به شوخی و خنده می پرداختند. با ديدن آنان خستگی روزانه را فراموش کردم و سعی نمودم چند دقيقه ای را در پيش آنان سپری کنم. اما وقتی به خود آمدم که متوجه شدم گرمی آن جمع چند دقيقه من را به 45 دقيقه تبديل کرده بود. هيچ چيزی همچون ديدار دوستان و خوش و بش با آنان و آشنائی با دوستان جديد برای من لذت بخش نبود. اما يکی از مسئولين تذکر داد که فردا روز فشرده ای خواهيد داشت پس سعی کنيد برويد و استراحت کنيد و خودتان را برای فردا آماده نمائيد. ما هم از يکديگر خداحافظی کرده و برای استراحت در کنار خانواده خود به اتاق هايمان رفتيم.


روز معاينات فرا رسيد. ما هم پس از صرف صبحانه به سالن معاينات مراجعه نموديم. معاينات توسط متخصصين ارولوژی، داخلی ،  قلب، روانپزشکی، انجام می شد. يکی از محاسن اين متخصصين آشنائی آنها با مسائل مختلف افراد نخاعی بود که يکی از امتيازات بزرگ آنان محسوب می شد و اطمينان خاطر ما را نيز افزايش می داد. آنان دقت خوبی در انجام معاينات و بررسی مشکلات  داشتند و توصيه ها و تجويزهای لازم را انجام می دادند. بطور کلی انجام ويزيتهای تخصصی برای افراد نخاعی از اهم واجبات است و بصورت سالانه و در برخی از موارد بسته به شرايط فرد و سن او در مدتهای کوتاهتر 6 و حتی 3 ماهه نيز بايد انجام شود.


يکی از موضوعات جالب که در کنار معاينات انجام می شد، ثبت تجربيات افراد بود و بر اساس آن افراد نحوه مراقبت های خود را که طی ساليان متمادی تجربه کرده بودند را اظهار می کردند تا مورد استفاده ديگران نيز قرار گيرد و اين موضوعی بود که خود من قبلا" بارها در زندگی خود از آن بهره مند شده بودم، چرا که در رابطه با هر مشکلی با دوستان و آشنايان خودم و نحوه عملکرد آنان مشورت می نمودم و از اين طريق توانسته بودم راه حل خيلی از مشکلاتم را پيدا کنم. مثلا" در مورد اسپاسم های شديدی که داشتم با استفاده از تجربه دوستانم توانسته بودم تا حدود زيادی آن را کنترل کنم.


علاوه بر آن در رابطه با اقدامات آموزشی بعمل آمده و نحوه کسب اطلاعات علمی و ارتباط با سايت تخصصی ضايعات نخاعی نيز کسب اطلاع می شد. متاسفانه احساس کردم که مسائل آموزشی و مطالعه همسفران من در حد مناسبی نيست. متاسفانه خيلی از آنان از وجود سايت مرکز ضايعات نخاعی اطلاع نداشتند و يا اطلاعات کامل در مورد جزئيات اين سايت مهم به آنان داده نشده بود. من فکر می کنم که در رابطه با معرفی اين سايت و جزئيات آن که در برگيرنده يکی از غنی ترين منابع اطلاعاتی آسيب های نخاعی بود نياز به اطلاع رسانی بيشتری احساس می شد. يکی از نکات مثبت سايت مذکور استفاده از آخرين مطالب و متون علمی سايتهای خارجی و ترجمه آنان بود که تهيه کنندگان آن سعی کرده بودند اطلاعات را به ساده ترين شکل ممکن در اختيار علاقمندان قرار دهند. در هر حال آدرس سايت ضايعات نخاعی به تمام افراد داده شد. اگر چه معاينات تخصصی از اهميت خيلی زيادی برخوردار بود ولی معرفی سايت به دليل نقش مهم آن در ارائه اطلاعات مربوط به مراقبت های ما در واقع مکمل آنها محسوب می شد. در يکی از مقالات سايت ضايعات نخاعی خوانده بودم که در انگلستان بيش از 70 درصد افراد نخاعی از اينترنت و سايتهای مفيد آن استفاده می کنند و طول عمر آنان امروزه به حد افراد عادی جامعه و تا بيش از 75 سال رسيده است که حاکی از تاثير ارتقای سطح آگاهی و افزايش معلومات آنان در بهبود مراقبت های روزانه آنان ميباشد.

 
به موازات انجام معاينات، همسران افراد نيز متوسط يک پزشک خانم مورد معاينه قرار گرفتند. با توجه به اينکه سلامتی آنان از اهميت خيلی زيادی برای جانبازان نخاعی برخوردار است اين برنامه در نظر گرفته شده بود و انجام اين برنامه تاثير بسيار خوبي بر روحيه جانبازان داشت.


در هر حال با اتمام معاينات و مراحل نهايی آن، اردو به روز پايانی خود رسيده بود و از اينکه اين چند روز پر ثمر با سرعت سپری شد متعجب شدم. چقدر سريع گذشت، اما خدا را شکر که خيلی مفيد و متنوع گذشت.
بطور کلی مهمترين تاثيرات مفيد و فوائدی که اين اردو در پی داشت را مي توانم به صورت زير بيان کنم:
1. جنبه سياحتی و زيارتی که امکان انجام سفرهای اين چنينی به تنهائی با مشکلات زيادی همراه است.
2. انجام ارزيابی های مورد نياز از وضعيت جسمی و سلامتی
3. ديدار و آشنائی با دوستان جديد
4. آشنائی با جديدترين منابع علمی و اطلاعاتی
5. تبادل نظر و انتقال تجربيات بين همسفران و هم سانان
6. آگاهی مسئولين از وضعيت حاضر و نيازهای فعلی افراد نخاعی

 

****

خاطرات داستاني" سفر به ياد ماندني"-نويسنده : مهندس عباس  كاشي - دي  ماه 1388


 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی