تاریخچه درمان ضایعات نخاعی

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 



ضایعات نخاعی تاریخچه ای بسیار طولانی داشته و درواقع به دوران مصر باستان باز می گردد. تاریخ پنج هزار ساله این بیماری، سرگذشت افرادی را بیان می کند که به منظور مراقبت از قربانیان این ضایعه وحشتناک تلاش های فراوانی انجام داده اند. در این فصل، پیشرفت های حاصله در ارتباط با مراقبت هایی ارائه می شود که به منظور ترمیم ضایعات نخاعی از دوران باستان تا به امروز صورت گرفته اند. علاوه بر آن توجه خاصی به موضوعاتی مانند جراحی، توانبخشی، آموزش و ترمیم نخاع شده است. گر چه پیشرفتهای پزشکی برای بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی وبیماریهای حاصل ازآن چشمگیربوده اند ،اما تاریخچه بیماری های نخاعی خارج از حوزه مباحث این مقاله می باشد.

مصر باستان

نسخه های خطی ادوین اسمیت، که به 2500 تا 3000 سال پیش از میلاد مسیح باز می گردد، معتبرترین سند مربوط به دوران مصر باستان در این زمینه می باشد. این سند توسط یک پزشک مصری، که به احتمال زیاد ایم هوتپ است، نوشته شده (شکل 1.1) و بعدها توسط دکتر جیمز بریستد مصرشناس معروف، واستاد دانشگاه شیکاگو ترجمه شده است و در آن شرح دقیقی از ضایعات کامل نخاع درناحیه گردن و نیز بررسی های مربوط به بهترین شیوه های درمانی برای ترمیم مهره های آسیب دیده ارائه گردیده است (شکل های 1.2 و 1.3). شرح ضایعات نخاعی در بندهای 29 تا 33 و 48 این اسناد یافت می شوند.

 در بند 31 آمده است:

" اگر به معاینه فردی با آسیب در مهره های گردن بپردازید، متوجه خواهید شد که دست و پاهای او به دلیل بروز این اختلال از اختیار او خارج بوده و کنترل ادرار خود را ندارد، پوستش متورم و چشمانش قرمز هستند. در این مورداثرات ضایعه مهره های گردن تا مهره های پشت او نیز امتداد داشته و کنترل دست ها و پاها از اختیار او خارج می شود. اما اگر مهره وسط گردن آسیب ببیند ، در اثر آن استخراج منی از اندام تناسلی او دچاراختلال می شود ، ودرمورداین شخص باید گفت که: « او فردی است که نسبت به حرکات دست و پا و دفع ادرار خود بی اختیاری دارد،و چنین ضایعه ای امکان ترمیم و درمان ندارد".


بند 33 بسیار شبیه این بند است. این موارد بیان کننده علائم اساسی ضایعات نخاع درناحیه گردن هستند که در پی شکستگی ستون فقرات گردن به وجود می آیند، مانند فلج کامل، بی حسی کامل اعضاء، بی اختیاری ادرار، نعوظ ممتد، انزال غیرارادی و پرخوني چشمها در اثر اختلال در کنترل انقباض وانبساط عروق.
مصری ها برای ضایعات نخاعی اقدام به جراحی نمی کردند و تنها سعی در کاهش شکستگی ها می نمودند؛ اما بعداز شکستگی جمجمه برای کاهش فشار آن را جراحی می کردند . آنها برای تخلیه ادرار و درمان جراحاتی که توضیح داده شده، از سوندهای برنزی استفاده می کردند.

هند باستان


سوشروتا سامهیتا، نسخه ای می باشد که طی قرون سوم یا چهارم قبل از میلاد نوشته شده و درمان ضایعات نخاعی را مورد بررسی قرار داده است. مراقبت از جابجایی مهره های آسیب دیده گردن شامل کم کردن حرکت عضو ، بانداژ، بستن با تخته و استراحت مطلق بود. شکستگی های ستون فقرات با ثابت نگاه داشتن عضو و از طریق گچ گرفتن آن درمان می گردید؛برای اینکاربیمار روی تخته ای قرار داده شده و توسط طناب و پنج میخ محکم می گردید. اما مؤلفین سوشروتا معتقد بودند شکستگی ستون فقرات قابل درمان نمی باشد.

یونان باستان

اسناد و گزارشات جسته و گریخته بیانگر نقش یونانیان باستان در درمان ضایعات نخاعی است. آنان معتقد بودندکه اسکولاپیوس، خدای پزشکی و پسر آپولو خدای خورشید است. آیین مذهبی اسکولاپیوس جای علم طب را گرفت. بقراط (460-370 قبل از میلاد) (شکل 1.4) طب را از آیین های مذهبی جدا کرده و بهترین دستاوردها را برای علم پزشکی یونان به ارمغان آورد. سفرهای او به یونان و مصر تا حد زیادی در پیشرفت های پزشکی او مؤثر بود. او روشی به نام" توالی نردبانی" و نیز روش های دیگری را برای کشش عضله و درمان ضایعات نخاعی ابداع کرد. او پاراپلژی و عوارض حاصل از آن مانند اختلال دردفع ادرار و مدفوع، زخم های فشاری، تورم در سطوح مختلف، و فلجهای همراه با آبسه های سرد (بیماری پات یا سل ستون فقرات)را توصیف کرده است. او ضمن نشان دادن این که ورم ناشی از تروما قابل اصلاح نخواهد بود، اظهار داشته است : « تا جایی که من می دانم، علت آن که توالی نردبانی نتوانسته موجب اصلاح و درمان فرد گردد،این بوده که این روش توسط افرادی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته که در صدد برانگیختن حیرت مردمان عادی هستند، اما تا جایی که به من مربوط می شود، آنهایی که چنین روشی را دنبال می کنند، افراد احمقی هستند». بقراط در خصوص آناتومی ستون فقرات، جزئیات بخش های مختلفی مانند مفاصل، اعصاب و رگ ها، غلاف های مغز نخاع ،رباط و ماهیچه ها را مورد اشاره قرار داده است، او اظهارمی دارد:


در موارد جابجایی مهره به سمت عقب ، در امتداد ستون مهره ها، که درواقع اغلب اتفاق نمی افتند، به ندرت یک یا چند مهره از هم گسیخته و جابجا می شوند. چنین ضایعاتی معمولاً اتفاق نمی افتد، زیرا مهره به راحتی به سمت عقب جابجا نمی شود، به جز مواردی مانند بروز صدمات شدید به قسمتهای جلویی بدن و از طریق شکم (که می تواند صدمه ای مهلک باشد) یا وقتی که کسی از ارتفاع افتاده و روی پهلوها و یا شانه ها نقش بر زمین می شود (چنین صدماتی نیز موجب مرگ می شوند، اما نه بلافاصله). در صورتی که در شرایط جابجایی حتی وقتی مهره نخاعی تا اندازه کمی خم شود، دچار ضایعه خواهد شد، زیرا مهره ای که جابجا شده موجب وارد آوردن فشار به نخاع شده و منجربه بی حسی بسیاری از اندام های مهم بدن گشته و بسیاری از عواقب نامطلوب رابه دنبال دارد.


او تلاش درجهت کاهش چنین مواردی را محکوم و جوش خوردن خودبخود استخوان را ترجیح می داد. وی خاطرنشان ساخته بود که جابجایی مهره به سمت جلو در بیشتر موارد کشنده بوده و اگرهم باعث مرگ نشود ، بیمار قدرت حرکتی پاها و دستان خود را از دست داده (فلج کامل) و دچار بی حسی اعضای بدن و بی اختیاری ادرار خواهد شد. او نیمکت کشش و روش های دیگری را برای کاهش ناهنجاری ها به خصوص خمیدگی پشت ارائه نموده است. بقراط تفاوتی بین فلج حاصله از تروما و یا بیماری قائل نشده و درمان هریک از اشکال فلج را مشترک دانست.


بقراط خشک نگاه داشتن زخم ها و قرار دادن آنها در معرض هوا را به جز مواردی که مرهم بر روی آنها قرار داده می شود، توصیه می کرد. او از عصاره میوه یا سبزی، عسل، سرکه، روغن، زاج سفید، برگ سدر و مانند آن به صورت موضعی بر روی زخم ها استفاده می کرد. وی شستشوی زخم با آب تمیز و یا جوشیده را مورد تأکید قرار می داد. سلسوس تمیز کردن زخم ها را با سرکه و بخیه زدن جراحات کوچک را با موی زنان توصیه می نمود. طب یونانی، به خصوص طبی که در مدرسه الکساندریا آموخته می شد، تا حد زیادی تحت تأثیر طب رومی قرار داشت.

روم باستان

در قرن اول قبل از میلاد، آئولوس کورنلیوس در رساله خود شرح مختصری درباره ضایعات نخاعی، به خصوص شکستگی ستون فقرات، ارائه کرده است. وی در ارتباط با ضایعات نخاعی ناقص ، روش بقراط درمورد کشش عضله را برای جابجایی های ستون مهره ها توصیه کرده است. اما معتقد بود که ضایعات کامل معمولاً به مرگ منجر می شوند.

گالن (131-201 قبل از میلاد)، که در قرن دوم در روم باستان به کار طبابت مشغول بود،از پزشکان معالج مارکوس آئورلیوس به شمار می رفت.او روش های بقراط را دنبال می کرد و شیوه های متعدد جدیدی را به درمان های پزشکی افزود ؛وبه عنوان پایه گذار فیزیولوژی تجربی، بالغ بر 400 مقاله مجزا را به رشته تحریر درآورد. او نه تنها آناتومی مغز را شرح داد، بلکه همین شیوه را در مورد نخاع، شبکه های اعصاب بازویی و کمری سرینی به کار برد . علاوه برآن ، وی علائم سندرم براون-سکار را پیش بینی کرده بود . ( سندرم ناشی ازآسیب یک نیمه ازنخاع شوکی که منجر به ازبین رفتن حس افتراقی ومفصلی وفلج شده وقدرت احساس درد ودما ازبین می رود: مترجم).همچنین او عوارض حاصل ازصدمات وارده به اولین و دومین مهره گردنی را به طور کامل شرح داده و بیان نموده که این صدمات مهلک بوده و در صورت وارد آمدن صدمات به سومین یا چهارمین مهره تنفس قطع خواهد شد. او هم چنین صدمات وارده به سطوح پایین تر را شرح داده است . گالن معتقد بود تخلیه مثانه از طریق انقباض ماهیچه های شکمی انجام می گیرد؛ دانشمندان برجسته ای مانند وزالیوس و آلبرشت وون هالر نیز سالیان سال این دکترین را به عنوان اصل مورد تأئید خود رسماً اعلام می کردند.


اوریباسیوس در قرن چهارم (324-400) یونان به دنیا آمد. او بعدها به دعوت امپراطور جولیان که می خواست اوریباسیوس دانش خود در زمینه طب یونانی را به تألیف درآورد، به رُم رفت. زمانی که او در رم به سر می برد، به تعدیل جدول بقراط پرداخته و سعی داشت با استفاده از شیوه های مؤثر، ناهنجاری های ستون فقراتی را اصلاح نماید.


پل آجینا (625-690)، که او نیز یک یونانی- رومی بود، کتاب های متعددی تألیف نمود. وی در کتاب ششم خود شیوه های بقراط را برای درمان ضایعات ستون فقرات شرح داده و ثابت سازی ستون فقرات را برای درمان جابجایی مهره ها توصیه می کند. او به عنوان ابداع کننده روش لامینکتومی (مهره برداری) برای کاهش فشار نخاع و برداشت بخش های استخوانی آسیب دیده شناخته می شود.
همانگونه که تمدن یونان بر روم اثر گذاشت،این اکتشافات و پیشرفت ها نیز بر روی تمدن های بعدی تاثیرگذاربودند.

قرون وسطی (700-1400 قبل از میلاد)

با نفوذ تدریجی قبایل بربر در امپراطوری روم، خرافات و خمودگی عقلانی جایگزین علم گردید. در طی این مدت، طب یهود احتمالاًٌ تنها طبی بود که اعمال می گردید. درقرن هفتم، با ظهورتمدن های عربی و اسلامی، آثار فراوانی از زبانهای یونانی، لاتین، فارسی و هند و به عربی ترجمه شدند. ابوعلی سینا (990- 1037) (شکل 1.5) پزشک ایرانی متونی را ترجمه و نقش خود را در پیشرفت این علم ایفا نمود. وی در طی دوران زندگی خود، حدود 100 کتاب تألیف نمود که جامع ترین آنها کتاب 5 جلدی قانون در علم طب است. این کتاب به زبان لاتین ترجمه و به عنوان یک کتاب مرجع حدود شش قرن در دانشگاه های اروپایی تدریس می گردید.

در رابطه با ضایعات نخاعی، ابوعلی سینا شیوه پل آجینا را دنبال می کرده و برای کاهش جابجایی ستون فقرات ناحیه سینه ای و کمری، بیمار را در وضعیت دمر قرار داده و روی پاشنه هایش بر روی قسمت متورم می ایستاد. برای کاهش جابجایی مهره های گردنی، بیمار در وضعیت طاقباز قرار می گرفت وضمن بی حرکت سازی کشش ناحیه گردن انجام می شده است. پزشک عرب موسی میمونیدس (شکل 1.6) مطالبی را در ارتباط با رژیم غذایی، رعایت بهداشت، و مبحث مواد سمی تألیف نمود. او در قاهره طبابت کرده و دنباله روی شیوه های ابوعلی سینا بود. در کتاب او که در سال 1919 انتشار یافت، پاراپلژی و بعضی از علائم نورولوژی مورد اشاره قرار گرفته است. پزشک دیگر عرب، البوکاسیس، معتقد به برداشتن قطعات استخوانی از کانال نخاعی بود.


در آن زمان، طب غرب در حدی بسیار ابتدایی بود و این پزشکان نبودند که طب را اعمال می کردند، بلکه انجام امورپزشکی به راهبانی محول شده بود که از آیین های مذهبی، گیاهان، مرهم ها، و دم کرده ها برای درمان بیماری استفاده می کردند. گرچه منابع فراوانی درمورد روشهای پزشکی آن زمان وجوددارند، اما هیچ موردی دررابطه با درمان آسیبهای ستون فقرات به ثبت نرسیده است.

دوره آغازین رنسانس

با فرارسیدن قرن سیزدهم، دانشکده سالرنو طب اروپائی را از آن دوران سیاه بیرون آورد. کنسانتین آفریکانوس زبان عربی را یاد گرفت و تلفیقی از طب یونانی – عربی رامورد استفاده قرارداد. در سال 1210، رونالد پارما کتاب خودرا تحت عنوان شیرورگیا نوشت. وی استفاده از نیمکت بقراط را طردنمود و برای درمان ضایعات نخاعی از روش های جدیدی استفاده می کرد.اوبرای آسیبهای گردنی،بیمار را در حالت نشسته قرار می دادو فشار وارده برمهره هارا ازطریق کشش اعمال شده به مو و یا بوسیله یک تسمه پارچه ای که در زیر آرواره بسته می شد،کاهش می داد. همچنین برای آسیبهای ناحیه سینه و قسمتهای پایینی کمر، بیماررا در وضعیت طاقباز قرار می داد و پزشک برروی پاهای بیمار کشش واردمی کرده و یک دستیارهم کششی متقابل به نیمه فوقانی بدن بیمار اعمال می کرده است. در طی این مدت، چندنفراز مؤلفین سرشناس فرانسه و ایتالیا ،کتاب هایی را در زمینه درمان بیماری های ستون مهره ها منتشر نمودند. تغییر تدریجی از زبان های لاتین و یونانی به فرانسه و انگلیسی موجب همترازی رشد علوم، ریاضیات، و فلسفه در اروپای غربی گردید.

دوره بعدی رنسانس

کتاب پل آجینا که در سال 1465 نوشته شد،فرایندی را برای کاهش عوارض آسیبهای نخاعی توصیه می کند که طی آن در شرایطی که یک نفربه کشش اندامهای فوقانی کمک می کند و شخص دیگری اندامهای تحتانی را تحت کشش قرارمی دهد،پزشک فشار مستقیمی را به محل آسیب اعمال می کند.


آمبرویس پاری جراحی پیشرو بود که در سال 1564 ده کتاب در زمینه جراحی نوشت. وی که به عنوان جراح و آرایشگر به ارتش پیوسته و تا جایی پیشرفت نمود که سمت جراح ارشد ارتش را در زمان حاکمیت چهار پادشاه متوالی به خود اختصاص داد. او شیوه های درمانی بقراط را درزمینه کاهش آسیب دیدگی باقرار دادن بیمار در وضعیت دمر اصلاح وتغییراتی را در آن ایجاد کرد. درعین حال وی درمورد ایجاد صدمات بیشتر به بیمار دراثر دستکاری های احتمالی هشدار داد. ستون فقرات را با استفاده از آتل های سربی در حالت ثابت نگه داشته و بیماررا برای مدتی طولانی در وضعیت طاقباز قرارمی دادند. پاری هم چنین به روش پل آجینا بازگشت و شیوه مهره برداری را برای شکستگی هایی که موجب فشردگی نخاع می گردند، احیاء نمود. درخصوص شکستگی مهره های ستون فقرات، او با مشاهده شکایت بیمار از درد تنها برداشتن قطعات استخوانی را توصیه می کرد. باوجوداینکه گاهی قطعات استخوانی توسط بافت های هم بندی (که خاصیت استخوان سازی دارند) به هم وصل بوده و بیمار از درد شکایت نداشت،اما اقدامات لازم جهت کاهش شدت شکستگی راانجام می داد و پشت بیمار را تا زمان التیام کامل می بست . در مورد آسیب دیدگی های مهره های گردن، روش اواین بودکه همزمان با اعمال فشاری سنگین به شانه ها ، با دودست خود سر بیماررا باگرفتن ازناحیه کناردو گوش به سمت بالا می کشید. سپس ضمن چرخاندن سر، جابجائی مهره هارا کاهش داده وبابانداژنمودن اطراف شانه ها مهره ها را تثبیت می نمود. روش های پیشنهادی پاری برای مدت های مدیدی در فرانسه ادامه داشت ،بطوری که حتی در قرن نوزدهم نیز جین فرانسویز کالوت از همان شیوه ها استفاده می کرد. فالیسیوس هیلدان (1560-1634) برای کاهش جابجائی مهره های گردن از گیره استفاده می کردو در بعضی از موارد قطعات استخوان را برداشته و رباط ها را ترمیم می نمود.

قرون هفدهم و هجدهم

در قرون هفده و هجده، کالبدشکافی اندامها در اروپا مجاز گردید. اما علیرغم پیشرفت های حاصل ازآن، کنترل آسیبهای نخاعی بازهم در حدی ابتدایی بود. شیوه های اتخاذ شده توسط پاری، با کمی تغییر و اصلاح بطور گسترده ای در آلمان، هلند، ایتالیا، و انگلیس استفاده می شد. در سال 1753، گراد در فرانسه توانست یک گلوله ساچمه ای را از قسمت کمری نخاع بیرون آورد واین اقدام او سبب شد بیمار تا حدی بهبود یابد. تقریباً یک دهه بعد در فرانسه، لوئیز یک قطعه فلزی را از ستون فقرات یک افسر فلج خارج نمود که درنهایت موجب بهبودی بیمار گردید. روش جراحی و ایجاد سوراخ در لایه ها توسط شوپارت (1743- 1795) و دسالت (1744-1795) پیشنهاد گردید. دسالت ایجاد سوراخ در لایه ها را برای کاهش فشار حتی در مواردی که شکستگی ها قابل رویت نبودند،توصیه می کرد. در سال 1762 آنترین لوئیس گلوله ای را که در ستون مهره ها جای گرفته بودرا بیرون آورد. سومرینگ در کتاب خود مواردی را درباره جابجائی وشکستگی مهره های ستون فقرات به تحریردرآورد. در نیمه دوم قرن هجدهم، جین لوئیس پتی، رساله خود را تحت عنوان بیماری های استخوانی نوشته و روش او در طول سالیان بعد به صورت کاملاً انحصاری مورد استفاده قرار می گرفت. او از طریق کشش زیاد ستون مهره ها توانست با یک اقدام شدت ضایعات نخاعی را کاهش دهد. لورنز هیستر یکی از جراحان پیشگام آلمان بود که برای بهبود اختلالات حاصل از آسیبهای نخاع سینه ای و کمری از روش پتی استفاده می نمود، اما برای صدمات واردشده به مهره های گردن از روش کشش استفاده می کرد. هونزوسکی در آلمان صدمات وارده به ستون فقرات ناحیه گردن رابا کشش بیش ازحد مهره های گردن از طریق معلق سازی بیمار از سقف مداوا می نمود.

قرن نوزدهم

قرن نوزدهم شاهد پیشرفت هایی در زمینه آناتومی، پاتولوژی، فیزیولوژی و جراحی بود. طب به رشته ای علمی تر تبدیل گردید. تاریخچه طب در زمینه ضایعات نخاعی در قرن نوزدهم توسط اوهری و اوهری کوسی و نیز در کتاب تاریخچه نورولوژی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت. سر آستلی کوپر ضایعات بخش انتهایی ستون فقرات و نحوه کنترل آن را وهمچنین شکستگی ها و جابجائی های منجربه فلج راتوضیح داده است. در سال 1860،براون سکوارد، براساس تغییرات عروقی به توصیف انواع مختلف فلجهای ناشی ازآسیب ستون فقرات پرداخت. سال 1881، زمانی بودکه ویلیام گال عبارت کوآدری پلژی( فلج چهار دست و پا) را نیز وضع نمود.دراین سال فلج های نخاعی به دونوع گردنی و سینه ای -کمری تقسیم شدند.


با به کارگیری تکنیک های جوزف لیستر (1827- 1912) در خصوص گندزدایی، درصد بیماری و مرگ های ناشی از عمل جراحی کاهش یافت. ازاین رو جراحان به مداخله بیشتر در شیوه های درمانی ترغیب می شدند و پیشرفت هایی نیز در این زمینه صورت گرفت. در سال 1815، اچ کلین روش بحث انگیزی را توصیه نمود که شامل برداشتن مهره های شکسته و لایه های آسیب دیده مهره ها (لایه برداری) بود. اماازآنجا که لایه برداری باعث تضعیف مهره ها می شد، بورل در سال 1887، روکش خمیری را برای ثابت ساختن عضو بعد از عمل جراحی به کار برد. همچنین این روش بدون نیازبه جراحی و بعد از کاهش جابجایها مورد استفاده قرارمی گرفت. در سال 1895، سر ویکتور هورسلب، نتایج بررسی های خود در زمینه درمان سل ستون فقرات را به انجمن پزشکی بریتانیا تقدیم کرد.


دو رهبر مشهور جهان ازطریق جراحت ناشی از شلیک گلوله قربانی ضایعات نخاعی گردیدند و هر دو نیز جان خود را در اثر این ضایعه از دست دادند. لرد نلسون در نبرد ترافالگار مجروح شد و چند ساعت بعد از آن در سال 1805 جان خود را از دست داد. در سال 1881، جیمز آ گارفیلد، بیستمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا مورد شلیک گلوله تفنگ قرار گرفت و ظرف کمتر از سه ماه جان سپرد.

قرن بیستم


با آغاز قرن بیستم، هم چنان اطلاعات بشر در مورد ضایعات نخاعی در حد ضعیفی باقی ماند، اما به دلیل اقدامات انجام شده در زمینه باکتری شناسی و ضدعفونی کردن توسط پاستور و لیستر، کشف اشعه ایکس توسط رونتگن و بیهوشی توسط اتر پیشرفتهائی در این زمینه انجام گرفت. بااین وجود ،در جنگ های بالکان میزان مرگ ومیر حاصل از ضایعات نخاعی 95 درصد بود. گزارشات هاروی کوشینگ نیز نشان داد که درمیادین جنگ 80 درصد ازآسیب دیدگانی که ازناحیه نخاع گردنی دچارضایعه شده بودند، ظرف همان دو هفته اول می مردند وتنها کسانی زنده می ماندند،که مبتلا به آسیب قسمتهای تحتانی نخاع شده بودند. ارتش انگلیس نیز نتایج مشابهی را گزارش نمود. در طول دوره های زمانی بین جنگ هانیز اطلاعات در این زمینه هم چنان ضعیف بود و کسانی هم که زنده مانده بودند، به دلیل معلولیت های خود زندگی فلاکت باری را سپری می کردند.


اما پیشرفت های علمی نیمه دوم قرن بیستم بسیار خوب بود. این پیشرفت ها در زمینه های جراحی، توانبخشی، آموزش، اورولوژی، فارماکولوژی و موضوعات خاص و تحقیقات در زمینه احیاء مجدد نخاع بوده که به صورت جداگانه شرح داده می شوند.

اعما ل جراحی


در سال 1902 لورنزو بونومو، درکشورایتالیا، روش نیمه لامینکتومی (برداشتن لامینای ورتبرال فقط دریک طرف از بدن) را که توسط بسیاری از جراحان تعدیل واصلاح شده بود، ابداع نمود. در سال 1905، هاروی کاشینگ طبقه بندی ضایعات نخاعی ، علائم و موارد عدم نیازبه جراحی را برای هر مورد شرح داد. پیشرفت های بعدی در جراحی نخاع عبارت بودنداز : میلوتومی (عمل قطع کردن تراکتهای موجوددرنخاع شوکی درجراحی: مترجم)، میلورافی با یا بدون درون گذاری اعصاب، و کاشت سلولهای عصبی (بااستفاده از سلولهای خود بیمار یا سلولهای جنینی).
در متون ارتوپدی و جراحی اعصاب، پیشرفت های زیادی درزمینه جراحی های ارتوپدی به چشم می خورند. ابزاروتجهیزات جراحی ارتوپدی مانند میله، فیکساتور، سیم، پیچ، تور، صفحه، گیره، قلاب و موادسیمانی طراحی وتهیه شدند. روش های مختلف جراحی ازجمله: جراحیهای سینه ای - شکمی، تورااسکوپی، و لاپاروسکوپی. لامینوتومی، لامینکتومی، فورامینکتومی، آرترودسیس، و پیوند استخوان به دنیای طب معرفی و مورد استفاده قرار گرفتند .


بعد از جنگ جهانی اول، تجربیات آلمان ها در زمینه طب ستون فقرات توسط فورستر به ثبت رسید و لهرمیت و روسی نیز همان کار را در فرانسه انجام دادند. در اوایل دهه 1930، تغییرات شگرفی در ایالات متحده ایجاد شد. دکتر دونالد مونرو (شکل 1.7) جراح اعصاب که سابقه ای در زمینه فعالیت های جراحی عمومی و اورولوژی داشت، توجه خاصی به بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی نمود. اوبرای بهبود توانبخشی بیماران نخاعی وهمچنین تأمین نیازهای اجتماعی اقتصادی آنان تلاش بسیار زیادی کرد. خیلی ها دکتر مونرو را بنیانگذار واقعی مراقبت های نوین بیماران نخاعی می دانند. درانگلستان، در تاریخ اول فوریه سال 1944، سر لودویگ گاتمن (شکل 1.8) مرکزی را در استوک مندویل ایلزبوری تأسیس نمود و کارکنان متخصصانی از رشته های مختلف راجهت درمانی همه جانبه و توانبخشی بیماران نخاعی به کار گمارد.

تحت رهبری های او، این واحد به عنوان مرکزی برای آموزش، تحقیق و مراقبت های بالینی بیماران نخاعی معرفی وشهرت جهانی یافت. بعد از آن دو مرکز در دوسوی اقیانوس اطلس آغازبه فعالیت کرده و بسیاری ازمراکزدیگر نیز از این روش پیروی نمودند. درایالات متحده پزشکانی مانند ارنست بورس، و آ استین کمار در لانگ بیچ کالیفرنیا درزمینه پروتکل های توانبخشی و اورولوژی پیشگام شدند ،بطوری که سایر مراکز تابع روش های آنان گردیدند. اچ تالبوت در بوستون و بی مولر نیزدر ممفیس تنسی مراکز آسیبهای نخاعی را راه اندازی کردند. در انگلیس نیز مراکززیادی راه اندازی شدند، ازجمله: لاجمور در شفیلد؛ بیمارستان ارتوپدی رابرت جونز و آگنس هانت در اسوستری، شروپ شایر؛ بیمارستان پیندرفیلد، در ویکفیلد یورکشایر؛ مرکز نخاعی لیورپول در بیمارستان پرونماد؛ مرکز ادن هال در موسل برگ اسکاتلند؛ بیمارستان فیلیپ شال در نزديکی گلاسگو؛ و بیمارستان روک وود در کاردیف ویلز. مراکز مجهزی نیز در اروپا تأسیس شدندکه عبارت بودند از: توبل باد( اتریش)؛ فونتن بلو (پاریس)، اینولیدز (پاریس)، و مولهاوس ( فرانسه)؛ بروگمن( بلژیک)؛ کوبلنز( بوخوم)، آمسبرگ، (فرانکفورت)، مورنائو، توبینگن، لودویگ شافن، هایدلبرگ، کلن و برلین ( آلمان)؛ آردنبرگ و آمستردام ( هلند)؛ و دوبلین(ایرلند). فهرست سایر مراکزموجود در اروپا، کانادا، استرالیا، خاور میانه و خاور دور، و آمریکای جنوبی را می توان از طریق انجمن بین المللی پاراپلژی به دست آورد. در زمان تحریر این مقاله، اداره امور نظامیان ایالات متحده دارای 23 مرکز تخصصی می باشد که برای رسیدگی به امور آسیب دیدگان نخاعی و اختلالات مرتبط باآن تعیین شده اند. اداره بهداشت و منابع انسانی مراکزی را در ایالت های مختلف تأسیس نمود. در سال 1945، مرکز لیندهورست لاج در تورنتوی کانادا، و انجمن مبتلایان به پاراپلژی تأسیس گردید. سازمان نظامیان کانادا نیز بخش هایی را به مراقبت از بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی اختصاص داد.
بسیاری از شیوه های تشخیصی نیز مانند میلوگرافی کنتراست مثبت، میلوگرافی رادیو نوکلئید، پریدوروگرافی، دیسکوگرافی، آنژیوگرافی، توموگرافی محوری کامپیوتری (CAT)، تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (MRI)، آنژیوگرافی کاهشی دیجیتال، اولتراسونوگرافی، مطالعات الکتروفیزیولوژیکی، برگشت توانائی اندامها(حسی و حرکتی) و میلونوسکوپی در این دوره به وجود آمدند.

توانبخشی

در سال 1929، در نیویورک آلفرد تایلور برای مبتلایان به ضایعات گردنی از یک هالتر کششی نصب شده بر روی پشت سر و فک زیرین استفاده می نمود. در سال 1933، ویلیام آ کراچفیلد، روش کشش استخوان جمجمه را ابداع نمود . ابزارهای دیگری نیز برای برنامه های کشش توسط بارتون، وینک، و گاردنر ساخته شدند. در سال 1959، پری و نیکول نوعی از هالوترکشن را ارائه دادند که در حال حاضر نیز مورد استفاده قرار می گیرد.


تاریخچه آن بخش از پزشکی که به توانبخشی می پردازد، توسط دلیزا مورد بررسی کامل قرار گرفته است. در سال 1939یک اثر سه جلدی تحت عنوان" اصول و شیوه های فیزیک درمانی" منتشر شد،که اشاره ای به ضایعات نخاعی نداشت و تنها به موضوع "درمان فیزیکی بیماری های عصبی" می پرداخت؛ و احتمالا" دلیل آن را،شرایط حاکم بر نرخ80 درصدی مرگ ومیر آسیبهای نخاعی در طی جنگ جهانی اول می دانند. در دهه 1930، دونالد مونرو ، جراح اعصاب بیمارستان شهر بوستون ، نسبت به موضوع مراقبت از آسیب دیدگان نخاعی علاقمند و ضمن همدردی باآنان ،مرکز کوچکی را برای مراقبت های همه جانبه این بیماران ایجاد نمود که در آن نه تنها به عنوان جراح اعصاب بلکه به عنوان متخصص توانبخشی، اورولوژیست، روانشناس، کارشناس امور اجتماعی اقتصادی، محقق و معلم فعالیت داشت. او روش تایدال(tidal) (شستشوی متناوب مثانه) را برای تخلیه مثانه معرفی نمود که خطر عفونت مجاری ادرار را کاهش می داد. ارتش آمریکا نیز مرکزی را در آکسفورد وین گیت ماساچوست راه ندازی نمود که در آن شیوه های پیشنهادی مونرو مورد استفاده قرار می گرفت. مونرو نقش مشاور را برای بیمارستان های ارتش در برونکس، لانگ بیچ، شیکاگو وسایر بیمارستان هایی که دارای بخش بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی ایفا می کرد . ارنست بروس و آ استین کومار هدایت مراقبت ها و تحقیق در باره این بیماری را در دست گرفته و راه را برای مراقبت های بیشتر و بهتر از بیماران باز کردند. پیشرفت در زمینه توانبخشی توسط تعدادی ازجراحان اعصاب صورت گرفت که به عنوان رؤسای بخش پاراپلژی فعالیت می نمودند (کروگر در برونکس، کرامر در ممفیس، و اسکارفوندپول در آتلانتیک سیتی). هووارد راسک، آرتور آبرامسون، و هاری کسلر ازچهره های مطرح در بحث توانبخشی محسوب می شوند. رشته های تخصصی دیگری که به تدریج در این حوزه ایجاد شدندازاین قرارند: توانبخشی اعضای تناسلی- ادراری، سکس تراپی، درمان ناباروری، آموزش رانندگی، مشاوره آموزشی، استقلال درانجام فعالیتها، و تجهیزات کمکی.

آموزش

تا قبل ازاین که دونالد مونرو، مفهوم مراقبت همه جانبه از قربانیان ضایعات نخاعی را ارائه دهد،در دانشکده های پزشکی اطلاعات بسیارمختصری در باره مراقبت از این بیماران ارائه می گردید. اما تلاش های مونرو پیام آور ایجادیک نقطه عطف در تاریخچه درمان ضایعات نخاعی محسوب می شد. نظرات او در ارتباط با آسیب شناسی اعصاب و توانبخشی در ابتدا در بیمارستان های نظامی مورد قبول قرار گرفت. در طی 40 سال بعد، اداره امور نظامیان ، راهبری بخش توانبخشی بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی را بر عهده گرفت و دستاوردهای قابل ملاحظه ای را موجب گردید. کنفرانس های سالانه برگزار می شدو مقالات ارائه شده در صورت جلسات ثبت می گردیدند. در دهه 1970، اریک کروگر، به عنوان مدیر این بخش، دوره های کارآموزی را به منظور آموزش پزشکانی مجرب و واجد شرایط در زمینه مراقبت بیماران نخاعی آغاز نمود. در دهه 1980، امانوئل مانرینو یک برنامه تحصیلی دو ساله را برای این منظور راه اندازی نمود و پزشکان بسیاری با فارغ التحصیل شدن در این دوره ها در زمینه مراقبت های همه جانبه از بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی تخصص یافتند. اداره خدمات بهداشتی و انسانی 18 مرکز مراقبت از این بیماران را در سرتاسر ایالات متحده تأسیس نمود و موجب راه اندازی برنامه های توانبخشی بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی در بسیاری از بیمارستان ها گردید.جوزف بینارد دوره های آموزشی سالانه ای را در مناطق مختلف به راه انداخت و حتی برای مراکزغیرنخاعی نیز دوره های آموزشی برگزار کرد.


انجمن پاراپلژی آمریکا در سال 1954 توسط آ استین کومار پایه گذاری و در سال 1977 رسما" شروع به فعالیت کرد .این انجمن همه ساله نشستهای آموزشی برگزار نموده و تهیه نشریه ای راتحت عنوان طب نخاعی آغاز کرد که بعدها به یک نشریه راهنما تبدیل شد. در سال 1978، انجمن مذکور تلاش کرد تا به عنوان کمیته آمریکایی ضایعات نخاعی ثبت شود، اما انجمن آمریکایی رشته های تخصصی پزشکی این کمیته را تأئید نکرد.اما بالاخره در سال 1995، در نتیجه تلاش های جوئل آ دی لیزا و دیگر پیشگامان این رشته، طب ضایعات نخاعی به عنوان یک رشته تخصصی ثانوی و تحت کمیته آمریکایی طب فیزیکی و توانبخشی مورد تأئید قرار گرفت. دکتر مارگارت هاموند، مشاور ارشد اداره امور نظامیان، مسئولیت تعیین مواد وموضوعات مورد بحث این رشته را بر عهده گرفت.
در سال 1971 انجمن آمریکایی ضایعات نخاعی (ASIA)، تأسیس و از طریق برگزاری نشست های سالیانه، جلسات آموزشی، کارگاه ها و بورسیه های تحقیقاتی، توانسته است خدمات گسترده ای را در زمینه تشخیص و مراقبت های همه جانبه از بیماران نخاعی انجام دهد. ASIA برنامه های برون مرزی متعددی را در گوشه و کنار جهان برگزار نموده وازاین طریق موجب رشد وگسترش اطلاعات در بسیاری از کشورها شده است.
در سال 1961، سر لودویگ گاتمن ، انجمن بین المللی پزشکی پاراپلژی (IMSOP) را تأسیس نمود. این اقدام را می توان نقطه عطفی در مراقبت از بیماران مبتلا به ضایعات نخاعی در سراسر جهان دانست. این انجمن همه ساله جلساتی را در استوک مندویل انگلستان برگزار نموده و با بسیاری از انجمن های ملی ذیربط سرتاسر جهان نیز ارتباط دارد، ازجمله : انجمن بین المللی مبتلایان به پاراپلژی، جامعه آمریکایی های مبتلا به پاراپلژی(APS)، انجمن ضایعات نخاعی آمریکا (ASIA)، شعبه استرالیایی IMSOP، DMPG، انجمن پزشکان ژاپن در زمینه پاراپلژی (JMSOP)، جامعه مبتلایان به پاراپلژی در هلند و بلژیک (NVDP)، موسسه ملی مراقبت های مبتلایان به پاراپلژی در سری لانکا (NIP)، انجمن پزشکی اسکاندیناوی در زمینه پاراپلژی (NMSOP)، جامعه مبتلایان به ضایعات نخاعی در آفریقای جنوبی (SASCA)، انجمن اسپانیایی پاراپلژی (SEP)، و انجمن پاراپلژی در آمریکای لاتین (SLAP) . IMSOP (که در حال حاضر ISCOS نام دارد) نشریه ای را تحت عنوان"طناب نخاعی" به صورت یک نشریه رسمی به چاپ می رساند که درگذشته "پاراپلژی" نام داشت.

ترمیم نخاع

نوشته های رومن وای کجال (1900-1920) نشان داد که:" گرچه الیاف سلول های اعصاب مرکزی در پستانداران جوان و پیر شروع به ترمیم می کنند، اما اقدامات انجام شده در این رابطه ناموفق بوده ودرعمل روند فوق نتوانسته برای حیوانات مثمرثمرباشد. اما در طی دو دهه بعد از آن، تجربیات انجام گرفته روی دوزیستان و خزندگان نشان داده که امکان ترمیم بعد از ضایعات نخاعی وجود دارد.
از سال 1950 تا 1970، ویندل با کاربرروی DOCA ، ACTH ، پرومیم (پلی ساخارید باکتریایی) و لوله هایی با منافذ بسیار ریز به این نتیجه رسید که ازنظرفیزیولوژیکی ، شواهد بسیارکمی مبنی بر ترمیم واقعی اعصاب در پستانداران ، چه از نظر حرکتی یا حسی، وجود دارد. از سال های 1970 تا 1980 نیز کائوبااستفاده از جراحی های میکروسکوپی و پیوند بافتهای خودزاد مغزی، عصب سیاتیک، و گره های گانگلیون به نخاع موفق گردید رشد آکسونها را در درون بافتهای پیوند ی نشان دهد. نرون های جنینی،چه به صورت بافت محکم و چه به شکل سوسپانسیون به نخاع پیوند زده شده اند.دراین زمان هم ،تحقیق در مورد مهندسی ژنتیک و سلول های بنیادین درحال انجام است.

شوک نخاعی


در سال 1874، گولتز و فروزبرگ در استراسبورگ توانستند شوک نخاعی درسگها را به صورت شفاف تشریح کنند. شرینگتون ازطریق مقطع عرضی نخاع درناحیه گردن میمون موفق شد ، شوک نخاعی را ایجاد وآن را به عنوان یک وضعیت نورولوژیک درنظر گرفت. اگرچه او از عبارت اتونومیک دیس رفلکسی (واکنش منفی خودکار) استفاده نکرده، اما افزایش فشارخون ایجاد شده در اثر تحریک پوستی بعد از بهبودی نخاع شوکی را توصیف نموده است.

اتونومیک دیس رفلکسی


هد و ریدوک در سال 1917 برای اولین بار در باره اتونومیک دیس رفلکسی توضیحاتی را ارائه نمودند و اهمیت وخطرات آن نیز توسط ویتریج، گوتمان و ویتریج، تامسون و ویتام، پولاک و همکاران، بروس و فرنچ، شرایبرت، و آری و دیگران به طور کامل شرح داده شد. گزارشات متعدد دیگری مبنی بر پیگیری آن از اروپا، آمریکا و استرالیا وجوددارد.

استخوان سازیهای نابجا


آرتروپاتی استخوانی پارامفصلی (para-articular osteoarthropathy) ابتدا توسط ریدل و ایشارت شرح داده شد. مادام کلامپک دجرین و سلیز و دجرین و همکاران او شرح کامل و مفصلی از شرایط بیماران مبتلا به پاراپلژی ارائه نمودند . بعد از آن نیز بسیاری دیگر این راه را ادامه دادند که در میان آنها سول، آبرامسون، کامبرگ، لیبرسون، دامانسکی، هاردی، دیکسون، پاسلاک، فریهافر و یوریک و روسیر دیده می شوند،.

 اورودینامیک


اولین بارسنجش فشار داخل مثانه توسط رودولف هایدنهاین (1837-1897) در برسلاو انجام گرفت. او و کولبرگ بر روی حالات اسفنکتر تمرکز نمودند و دی ویتیچ و روزنپلانتر فشار درون مثانه ای را ثبت و جولیوس باج (1811-1888) نیز کشف کرد که سومین و چهارمین ریشه های داخلی ناحیه خاجی، اعصاب حرکتی مثانه را تشکیل می دهند. گولتز بطورتجربی سطح سینه ای – کمری نخاع را در سگ ها برش عرضی داد و متوجه شدکه واکنشهای تخلیه مثانه با قطع قسمتهای تحتانی نخاع از بین می رفتند. شاتز (1841-1920) استفاده از موارد انسانی را برای تحقیق در باره ضایعات نخاعی آغاز نمود.دوبویس (1848-1918) کار او را ادامه داد و فشار مثانه و راست روده را در وضعیتهای عادی و پاراپلژی ارزیابی کرد. اسامی سایر افرادی که در این زمینه کارکرده اندازاین قرارند: کوئینک و آدلر در آلمان، آنجلو موسو و پاول پلاکانی در ایتالیا، فریتز برن در سوئیس، و گویون و دوچاستلت در فرانسه.


در آلمان، آدلر موضوع فشار را در مثانه نروژنیک مطالعه نمود و تفاوت ضایعات conal و supraconal را از هم تشخیص داد . در وین، شوارتز به بررسی سیستومتری (اندازه گیری فشار مثانه) در مجروحینی پرداخت که در اثر برخورد گلوله تفنگ دچارضایعه نخاعی شده بودند. در ایالات متحده، واکر، دالتون، روسی، و رُسی نیز در این زمینه پیشرفت هایی را داشتند. در بالتیمور، واکر ابزارهای ساده ای را برای سیستومتری پیشنهاد نمود. در سنت لوئیس، دالتون عبارت سیستومتری را وضع نمود و انواع مختلف مثانه نوروژنیک را شرح داد. روسی و رُسی سیستومتری را در سطوح مختلف ضایعات نخاعی مورد بررسی قرار دادند. در انگلستان، هنری هد و جرج ریددوچ شرایط نوروژنیک مثانه را مورد مطالعه قرار داده و ادرار خودبخود را به عنوان بخشی از انبوه واکنش های مربوط به آسیب قسمت فوقانی مخروط مثانه توصیف نمودند. سر گوردون هولمز، موضوع مثانه های نوروژنیک را بر روی سربازان فرانسه (1915-1916) مورد بررسی قرار داد. در سال 1933 در لندن، دمی براون و روبرستون فشار مثانه، فشار مربوط به مجرای خروج ادرار را در ناحیه گردن مثانه، فشار اسفنکتر خارجی، و فشارمربوط به راست روده را مورد ارزیابی قرار دادند. در سال 1935، کنت واتکینز مثانه های انعکاسی و غیرانعکاسی (بدون واکنش)را در شرایط ایجاد ضایعات نخاعی توضیح داد. دونالد مورو، که در سال 1947 تخلیه کششی را توصیف نمود، مثانه را در وضعیتهای مختلف ازجمله ضعیف شدن مثانه در مراحل اولیه آسیب، مثانه خودمختار،مثانه هیپرتونیک و مثانه بازدارنده مورد بررسی قرار داد. بسیاری دیگر نیز دراین زمینه از علم سهم داشتند که از جمله می توان به نسبیت، لاپیدس، تانگ، راش، بورس، کومار و برادلی اشاره کرد.

درمانهای داروئی

داروهای بسیارزیادی در جهت درمان ضایعات نخاعی امتحان شده اند، ازجمله: متیل پردنیزولون به تنهایی یا در ترکیب با آنتی اکسیدان های آلفاتوکوفرول و سلنیم؛ لیدوکائین؛ آلفا متیل تریزون؛ آسپیرین؛ دی پیریدامول؛ نالوکسون؛ DMSO، داروهای سرکوب کننده ایمنی بدن؛ عوامل رشد عصب، آنزیم درمانی مانند آنزیم های خنثی ساز اسید هیالورونیک، تریپسین، الاستاز؛ خنثی کننده های کانال کلسیم؛ گانگلوسیدها؛ تیروتروپین های آزاد کننده هورمون؛ عوامل عصب گرا؛ پرگننولون در ترکیب با هیپوساکاریدها و اندوتاسین؛ و بازدارنده های اسید نیتریک.


البته روش های دیگری نیز مورد استفاده قرار می : ازجمله تدابیر ژنتیکی ؛ خنک سازی (هیپوترمی)؛ اشعه ایکس؛تحریک ازطریق الکترومغناطیس؛ اکسیژن درمانی هیپرباریک؛ ری وازوکولاریزیشن؛ و طب سوزنی.

زخمهای ناشی از فشار

زخمهای فشاری از زمان باستان شناخته شده اند و پزشکان از تمدن های مختلف ، درمان های متفاوتی را پیشنهاد نموده اند. پزشکان چینی که دردرمان زخمها تبحر داشتند، پنج عامل درمانی را برای حفاظت ودرمان زخمها توصیه می کردند.آنان استخوان ها را با عوامل اسیدی ، اعصاب را توسط عامل تحریک کننده، و تنفس رابه واسطه عوامل سوزاننده، و نبض را توسط عوامل نمکین تقویت می کردند. در شیوه هایی که در مصر باستان مورد استفاده قرار می گرفت، طیف گسترده ای از درمان های موضعی برای زخمها پیشنهاد می شد، ازجمله استفاده از مرهم هائی مانند عسل، نان کپک زده، گوشت، انواع عصاره های حیوانی و گیاهی، سولفات مس، اکسید روی، و زاج سفید. قبل از مرهم گذاری بر روی زخم، آوازها و وردها ئی خوانده می شد. در ایران نیز ابوعلی سینا ازدرمان های موضعی استفاده می نمود. در میان عرب ها نیز برای بهبود ی مداوای زخمها تجویزهایی ازجمله توصیه های تغذیه ای ارائه می شد.
در طول دوران رنسانس، تا زمان آمبرویس پاری، پزشک شناخته شده ای وجود نداشته که بر رعایت دقیق موارد بهداشتی در تماس با زخم وتوصیه های مربوط به تغذیه و داروتاکیدکرده باشد .


در طی قرن نوزدهم، کشف باکتریها توسط پاستور و ضدعفونی کننده ها توسط لیستربطورکلی موجب بهبود چشم انداز زخم ها گردید. کشف اشعه ایکس توسط رونتگن به تشخیص بیماری های نهفته پس از آسیب شناسی استخوان کمک کرد. در قرن نوزدهم، شارکوت نظریه تأثیر تغذیه بر زخمهای فشاری را که براساس آن « زخمها به دلیل خود فلج ایجادمی شوند» را پذیرفت. اما براون سکوارد با این نظریه مخالفت کرد.


قرن بیستم دوره شکوفایی آنتی بیوتیک ها بود. سولفونامید (پرونتوسیل) در سال 1935 توسط دوماگ کی تهیه شد. الکساندر فلمینگ در سال1929 پنی سیلین را کشف کرد،ولی استفاده از آن در مصارف بالینی به سال 1940 و توسط فلوری و چاین برمی گردد. از آن هنگام به بعد، انواع بسیار زیادی از آنتی بیوتیک ها برای کنترل عفونت های ناشی از زخمها تهیه شده اند. در ایالات متحده نیز تحقیقات به عمل آمده نقش عوامل تغذیه ای مانند پروتئین ها، ویتامین ها و مواد معدنی در التیام زخم را نشان دادند. بیومکانیک های زخم بستر نیز مورد توجه فراوان قرار گرفت.
غیر ممکن است که بتوان درمان های موضعی و سایر روشهای درمانی را که برای مداوای زخم های فشاری امتحان شده اندرا به طور کامل برشمرد، اما بعضی از آنها عبارتند از: ضد عفونی کننده ها، آنتی بیوتیک ها، آنتی باکتریال هایی که در بعضی موارد بر سلول های بدن بیماراثرات سمی دارند، عوامل برداشت لایه ها مانند آنزیم ها، کرم های حشرات و مواد ترکیبی ، تحریکات الکتریکی، تحریکات مغناطیسی، لیزر با شدت کم، نور ماوراء بنفش (هلیوتراپی)، اکسیژن درمانی موضعی، اکسیژن تراپی هیپرباریک(پرفشار) ، اولتراسوند، ازون، هوای خشک، لیزر کربن دی اکسید، پانسمان بسته و پیشگیری از بعضی از موارد،آلوئه ورا، پیوند خارجی، عوامل رشد، تقویت موضعی عضو و روش های جراحی بسته مانند فلپ (توده ای ازبافت برای پیوند) یا پیوند زدن.
نتیجه گیری
در سرتاسر تاریخ بشر، ضایعات نخاعی به عنوان شرایطی فاجعه آمیزبوده و پیش بینی آن نیز خیلی نومید کننده به شمار می رفته است. تنها بعد از جنگ جهانی دوم بود که در نتیجه فعالیت دانشمندان وپزشکان برجسته ، وضعیت قربانیان این ضایعات بهبود یافت. در دانشگاه های سرتاسر جهان، محققین به دنبال راه هایی هستند تا اظهار نظر ایم هوتپ را که ضایعه نخاعی دردی بدون درمان است،را از اذهان پاک کنند. به گفته پروفسور ماکس تورک:" علم موطنی نداشته و به تمام ابناء بشر تعلق دارد". این امیدواری وجود دارد که تلاش های محققین در سرتاسر جهان بتواند آرزوی انسان برای درمان ضایعات نخاعی را برآورده سازد.

برگرفته از كتاب :

"Spinal Cord Medicine Principles and Practic."Editor -in-Chief Vernon ,MD,PHD(Newyork),Demos: 2002

****

منبع " روش ها و اصول طب نخاعي    " –نويسنده : ابراهیم ام.التورای- ترجمه : مهندس عباس كاشي- (ohealth2007@yahoo.com) - انتشار : مركز ضايعات نخاعي جانبازان - آبان ماه 1388

 

 

 

 

   

 

 

بازگشت به صفحه اصلی  

 

 

 

 

 

 

براي اطلاع از به روز رساني سايت  مشترك  شويد

 
 





Powered by WebGozar

 

مرکز ضايعات نخاعی جانبازان

 مهرماه  هزار سيصد و هشتاد و چهار

info@isaarsci.ir

Copyright © 2005  Isaarsci  Website . All rights reserved