داستان كوتاه

   خريد دلچسب

  مهندس  عباس كاشي

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 

 




تا اونجا كه يادم مياد هميشه خريد كردن را دوست داشتم . هرموقع دلم مي گرفت مي زدم بيرون و يك راست مي رفتم سراغ يكي ازچندمركزخريد بزرگي كه در سطح شهر وجوداشتند. علتش هم اين بود كه متاسفانه خيلي از فروشگاهها مناسب سازي خوبي نداشتند وتنها همان چند تا فروشگاهها بود ند كه مي تونستم نسبتا" راحت باشم . اما تعداد اوناهم به تعداد انگشتان دست من هم نمي رسيد. اونقدر به آنها رفته بودم كه ديگه برام خيلي تكراري شده بودند. فكرمي كنم كه ديگه همه كاركنان آنها هم منو مي شناختند. ولي خوب چاره چي بود من كه نمي تونستم همش توي خونه زنداني بشم . راستش امنيت من  تو  اونجا ها  بيشتربود و خيالم راحت تر .

تا اينكه مطلع شدم يك فروشگاه جديد كه تا منزل ما فاصله مناسبي داشت ، افتتاح گرديده و مردم هم خيلي از اون تعريف مي كنند . من هم كه تشنه ي بيرون رفتن  بودم ، هوا ي رفتن به اونجا به سرم زد . گفتم :

- خدا رو شكر كه مي تونم رانندگي بكنم . وگرنه فكرمي كنم تا حالا پوسيده بودم .

با آدرسي كه گرفتم ،‌ راهي اونجا شدم ....... قبل ازرسيدنم ، دغدغه هميشگي به سراغم اومد و اون چيزي نبود جز"جاي پارك" !. پيش خودم جمله هميشگي رو كه قبل از رسيدن به هر جا مي گفتم ، چند بار تكراركردم :

- خداكنه كه پاركينگ داشته باشه . خداكنه جاي پارك پيداكنم .اگه جاي پارك پيدا نكنم چيكار كنم ....

اما وقتي به اونجا رسيدم ، چيزي ديدم كه قبلا" كمتر ديده بودم : يك پاركينگ سرپوشيده چند طبقه ، با تابلوهاي راهنمايي وخط كشي منظم ( ويژه پارك خودروها ،‌ محل مشخص براي عبورافراد پياده و ...). اما وقتي ديدم كه محلهاي مناسبي از پاركينگ را براي افراد ويلچري اختصاص داده اند ، آنقدرخوشحال شدم كه ناخودآگاه فريادزدم :

- آخ جون . آفرين به اين مديريت . واقعا" به نازم به اين مديريت .

ورودم كه خيلي خوب بود . وقتي پارك كردم . يكي از مامورين انتظامات پاركينگ به طرفم اومد و با لبخند و وخوشامدگويي گفت :

- سلام قربان . اگه كمك مي خواهيد، من خدمتتون هستم .
- نه . خيلي ممنون.

بعدازپارك خودرو ، ازآنجايي كه به جاي پله برقي ازسطح شيب دارمتحرك ( براي حركت دادن چرخ هاي خريد ) استفاده شده بود ،‌ مشكلي براي افراد ويلچري هم وجود نداشت . ‌درنتيجه ، با وجود انبوه جمعيت به راحتي به طبقات بالايي دسترسي پيدا كردم . هنگام ورود به بخش مركزي ديدم كه مواد غذايي تازه اعم سبزيجات ،‌ميوه ، خشكبارو فراورده هاي پروتئيني مانند مرغ ،‌ماهي و گوشت و ازاين قبيل چيزها درقسمتي ازمحيط بيروني فروشگاه قرارداده شده اند. ازآنجايي كه متخصصين تغذيه به من توصيه كرده اند كه موادغذايي تازه ( به عنوان سالمترين غذاها ) مصرف كنم ،‌ تصميم گرفتم كه خريد اين مواد را درمرحله آخركارم قراردهم .

وارد سالن داخلي شدم . همه چيزدريك طبقه . فاصله قفسه ها مناسب . اما يكي ازمشكلات من دسترسي به قفسه هاي بالا بود . قصد خريد نداشتم . تصميم گرفتم فقط يك دور لابلاي غرفه ها بگردم و نگاهي به اجناس كنم. متاسفانه درقسمت غذاهاي كنسروشده جمعيت خيلي زيادي موج مي زد . اكثرمردم به دنبال غذاها ي آماده بودند . اما اين نوع غذاها براي من كه هميشه بايد از غذاهاي كم نمك يا بدون نمك يا عاري ازمواد افزودني كنم ، جذابيتي نداشت . وقتي به مردم نگاه مي كردم مي ديدم كه بيشترآنها به برچسب مواد غذايي توجهي ندارند. اما من خودم هميشه به مواد مغذي درج شده روي برچسبها نگاه مي كنم و همواره بعد ازمقايسه آنها، انواعي را انتخاب مي كنم كه كلسترول،چربي، قند وسديم وچربيهاي ترانس و اشباع شده مضرآنها كمتر وترجيحا" جربي هاي اشباع نشده بيشتري داشته باشند.

درغرفه روغن ها ، انواع روغن هاي زيتون و كانولا كه جزوگزينه هاي من بودند ، ‌به چشم مي خورد . ازآنجا كه روغن كانولا ازروغن هايي بود كه در بيشترسوپرماركت ها كمياب است ،‌ ترجيح دادم يكي از آنها را به قصد خريد بردارم . به طور تصادفي يك سبد دستي كوچك خريد فروشگاه ، درجلوي قفسه ها به چشمم خورد . من هم ازفرصت استفاده كردم و آن رابرداشتم و بطري روغن را داخل آن گذاشتم . اندازه سبد براي من كمي بزرگ بود . از قسمتهاي مختلف از جمله مواد شوينده ولوازم بهداشتي و كمپوت ها گذشتم . بخش بزرگي را هم به نوشابه ها اختصاص داده بودند . هيچوقت سراغ نوشابه هاي گازداروكافئين دارنمي روم . اما در كنار آن غرفه اي ازنوشابه هاي طبيعي با تنوعي زياد ديده مي شد . ازديدن يكي ازنوشيدنيهاي بسيار مفيد براي افراد نخاعي يعني عصاره كرانبري متحيرشدم . ازآنجايي كه اين نوشيدني براي پيشگيري از عفونتهاي ادراري و ضد عفوني كردن ادرار نقش به سزايي داشت ،‌ پنج عدد از آنها را برداشتم و ازاين موضوع خيلي خوشحال شدم . البته اگرمي توانستم بيشتر هم برمي داشتم . با وجود اينكه با قراردادن آنها در سبد ، حمل آن براي من مشكل بود ، ‌اما با توجه به  اثرچشمگيراين نوشيدني درپيشگيري ازعفونتهاي ادراري ترجيح مي دادم سختي آن را تحمل كنم.

بخش بعدي غرفه انواع چيپس و تنقلات مختلف مانند انواع شكلاتها با روكش هاي مختلف از جمله كاكائو ...............بود. ازآنجاكه هيچكدام ازآنها با جيره غذايي من مطابقت نمي كرد ،‌ ازكنار آنها سريع رد شدم .

تا اينكه به قسمت گوشت و مرغ وماهي هاي تازه رسيدم. ازغرفه گوشت خيلي خوشم آمد . چراكه درواقع بسته هاي گوشت مورد نظرم را آنجا پيداكردم . چربي آنها كاملا" جدا شده بود  و خيلي خوب برش خورده بودند  و درواقع براي بهترين شيوه هاي پخت گوشت يعني آب پز ، كباب كردن ، بريان نمودن ، برشته كردن و حتي براي بخارپز نمودن آماده بودند . تصميم گرفتم براي آزمايش هم كه شده يكي ازآنها بردارم. درجنب اين قسمت انواع آبزيان يعني انواع ماهي ، ميگو بصورت تازه وتنوعي زياد به چشم مي خوردودرواقع جزو جذاب ترين قسمتهاي فروشگاه محسوب مي شد . نكته مهم در اين قسمت تازگي آنها بود. اما حيف كه نمي توانستم خريد زيادي داشته باشم ..

درقسمت موادغذايي منجمد ، انواع فراورده هاي گوشتي ازجمله همبرگرها كه حاوي ادويه ومواد افزودني وجودداشت كه براي من اصلا" خوب نبودند .علاوه برآن انواع ماهي و ميگوي منجمد وسبزيجات منجمد ، خلاصه همه جور مواد غذايي منجمد با شكلها وبسته بندي هاي متنوع به چشم مي خوردند كه البته هيچكدام چندان مورد علاقه من نبودند . غرفه سوسيس و كالباس به دليل مواد افزودني به خصوص نيترات موجود   در آنها ازجمله جاهايي بودند كه هميشه ازآنها كناره گيري مي كردم.

درغرفه نان چند نوع نان سبوس دار وجودداشت ، كه به لحاظ داشتن فيبربراي افرادي مثل من از ارزش واهميت بسياربالايي برخورداربود. به دليل تازه بودن آنها وازسوي ديگرسبك بودن ، يك بسته ازآنها برداشتم .

درغرفه شيريني انواع كيك ها و شيريني هاي خامه اي بسياروسوسه انگيزبود ، اما من هميشه دركنترل هوس خودم موفق بودم .به همين خاطرازاثرات نا مناسب اين گروه خوراكي ها( چاقي ،‌افزايش چربي خون و غيره ) درامان بوده ام.

درقسمت لبنيات ، فراورده هاي مختلف با انواع كم چرب و پرچرب و معمولي وبه صورتي مشخص تقسيم بندي شده بودند كه البته بخش كم چرب آن به درد من مي خورد.

درقسمت لوازم خانگي به دليل اينكه اكثروسايل موردنياز افراد نخاعي نيازبه يكسري مناسب سازي ها دارد، مورد خاصي كه به درد من بخورد، ديده نمي شد. اما دربخش مايكروفرها تنوع بسيارزيادي وجودداشت . يك نكته خيلي مهم در مورد تغذيه افراد نخاعي اين است كه ما بايد سعي كنيم تا آنجا كه امكان دارد ميزان چربي را كاهش دهيم . با دستگاههاي ميكروويو مي توان تاحدود زيادي چربي غذاها را كاهش داد و درواقع با استفاده ازآنها مي توان غذاي موردنظرخودرا ، بدون ازبين رفتن موادمغذي موجوددرآنها،سريع آماده نمود. همچنين مي توان وعده هاي غذائي خودرا ازقبل آماده نمودن، يا اينكه آنهارادرظروف ميكروويو تهيه كرد.درضمن يك وسيله مناسب براي افرادي كه قادربه گرم كردن غذاها نيستند، محسوب مي شود.


يكي ازنكات بسيارمثبت اين فروشگاه وجود پرسنلي بود كه پشت پيراهن آنان كلمه " ازمن بپرسيد " درج شده بود. اين افرادبا مشاهده من سريع دركنارمن حاضرمي شدند وبا احترام خواهان كمك به من بودند . اين موضوع نشان مي داد كه آنان در رابطه با كمك به افراد ويلچري و سالمندان و بطوركلي نحوه راهنمايي مشتريان به خوبي آموزش ديده بودند.

همين جوردرحال گشت زدن بودم كه چشمم به ساعت بزرگ فروشگاه افتاد و فهميدم كه بيشترازدو ساعت هست كه درفروشگاه هستم . من كه اصلا" قصد خريد نداشتم ، يك سبد جنس دربغلم بود. تصميم به خروج گرفتم وراهي قسمت صندوق شدم .اما با يك صف نسبتا" شلوغ مواجه شدم . درانتهاي صف يكي از صندوقها ايستادم . اما سايرمشتريان با مشاهده من خواستند كه جلو بروم . درهمين اثنا بود كه صندوق داربا مشاهده من ‌با كمال احترام مرابه جلو فراخواند. بعدازحساب كردن، ازقسمت فروشگاه خارج شدم وراهي قسمت پاركينگ شدم .

پاركينگ مناسب ، استفاده از تسمه نقاله براي تردد بين طبقات پاركينگ وفروشگاه ، چيدمان مناسب اجناس ،ايجاد فاصله مناسب بين قفسه ها ، تنوع اجناس و محصولات بخصوص دربخش فراورده هاي غذايي ، حضورپرسنل آموزش ديده براي كمك به مشتريان به خصوص افراد ويلچري ، وجوددستشويي ويژه افرادويلچري و.... ازجمله عواملي بودند كه خريدرابراي همه مشتريان ،‌ بخصوص براي من به عنوان يك فرد نخاعي خوشايند مي نمود . هنگام بازگشت ، ازاينكه جاي مناسبي براي خريد پيداكرده بودم ، ‌خيلي خوشحال بودم . راه اندازي چنين مركزي مرا بيش ترازپيش به آينده اميدوارنمود . اگرچه ايرادهايي هم درآنجا وجودداشت ، اما توجه مسئولين اين فروشگاه به مسايل مناسب سازي وارتقاء سطح فرهنگ جامعه و آموزش كاركنان....نويد ازآينده اي روشن براي ورود هرچه بيشتر افرادنخاعي به جامعه مي داد كه سبب شد من يك "خريد دلچسب" داشته باشم .
 

 

****

 

منبع : داستان كوتاه " كلستومي ، خجالت يا راحتي  "  -نوشته : عباس كاشي -انتشار:مركز  ضايعات نخاعي -آذر 1389

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی